نویسنده: اریکا چنوئث
اولین پاسخ این است که احتمالاً افراد بیشتری در سراسر جهان این دیدگاه را پذیرفتهاند که مقاومت خشونتپرهیز روشی مشروع و موفق برای ایجاد تغییر است.
دوم، فناوری اطلاعات، دسترسی مردم به اطلاعات مربوط به رویدادهایی را که قبلا گزارش نمیشدند یا سرکوب شده بودند، آسانتر کرده است. نخبگان دیگر نمیتوانند اطلاعات را به آسانی مانند دورههای قبل کنترل کنند و این نشان میدهد که امروزه یافتن اخبار و اطلاعات مربوط به افراد عادی ممکن است آسانتر باشد.
سوم، بازار خشونت در حال بیرونق شدن است. این امر با توجه به کاهش حمایت دولتی از گروههای مسلح، که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا حد زیادی فروکش کرد، آشکارتر است
چهارم، در دوران پس از جنگ جهانی دوم، تعداد قابل توجهی از مردم به حمایت از حقوق بشر، عدالت و حذف خشونت اهمیت می دهند و آن را مطالبه میکنند.
اما شاید نگرانکنندهترین موضوع این باشد که مردم در سراسر جهان ممکن است فکر کنند که بسیج تودهای علیه ظلم اکنون ضروریتر است. در طول دهه گذشته، دولتهای دموکراتیک بیشتر از هر زمانی دچار تزلزل شده و به اقتدارگرایی بازگشتهاند. آمار نشان میدهد بیش از 50 درصد از انقلابهای خشونتپرهیز از سال 1900 تا 2019 موفق شدند. در این میان گرچه نرخ موفقیت برای کمپینهای انقلابی خشونتپرهیز از دهه 1960 تا حدود سال 2010 در اطراف این میانگین بود یا افزایش یافته است، اما در طول زمان تغییرات مهمی رخ داده است. از بعد از سال 2010، نرخ موفقیت همه انقلابها کاهش یافته است. در واقع، کمتر از 34 درصد از انقلاب های بدون خشونت در دهه گذشته موفق بودهاند، در حالی که کمتر از 9 درصد از انقلاب های خشونت آمیز موفق بودهاند. بنابراین، ده سال گذشته یک پارادوکس نگرانکننده را نشان میدهد: همانطور که مقاومت مدنی به رایجترین رویکرد مبارزات انقلابی برای به چالش کشیدن رژیمها تبدیل شده است، در کوتاهمدت نیز اثربخشی آنها کاهش یافته است.
محتملترین توضیح برای کاهش اثربخشی انقلابهای خشونتپرهیز بعد از سال 2010 به تغییر ماهیت زمینه جهانیای که این کمپینها در آن رخ میدهند اشاره دارد.
اول، جنبشهای در حال انجام ممکن است با رژیمهای دشوارتری روبرو شوند. رژیمهایی که با حمایت از متحدان و حامیان محلی، زندانی کردن اعضای برجسته اپوزیسیون یا تحریک جنبشهای مردمی به استفاده از خشونت، بر بحرانهای مکرر داخلیشان چیره شدهاند. برخی از این رژیمها به دنبال مشروعیتزدایی از معترضان با انتشار شایعاتی مبنی بر این اتهام بودهاند که آنها توسط توطئههای خارجی یا امپریالیسم حمایت میشوند. برخی دیگر – مانند رژیمهای ایران، ونزوئلا، ترکیه، سوریه، هنگکنگ، چین و روسیه- به حامیان قدرتمند بینالمللی تکیه کردهاند تا پوشش دیپلماتیک و گاه نظامی برای رژیم فراهم کنند. شکی نیست که فعالانی که در چنین زمینههایی فعالیت میکنند با دشمنان سخت و ناسازگاری روبرو هستند.
دوم، دولتهای کنونی ممکن است در حال یادگیری و سازگاری با چالشهای غیرخشونتآمیز باشند. امروزه، صاحبان قدرت نیز به طور گستردهتر به این درک رسیدهاند که کمپینهای جمعی واقعاً تهدیدی برای صاحبان قدرت موجود است . علاوه بر این، مقاومت مدنی چنان فراگیر شده است که دولتها فعالیتهای بیشتری در راستای توسعه و استانداردسازی رویکردهای هوشمندانهتر سیاسی برای سرکوب انجام دادهاند. این رویکرد را بسیاری از محققان «سرکوب هوشمندانه»[1] مینامند که یکی از استراتژیهای برجسته سرکوب و ایجاد نفوذ و تفرقه در درون جنبشها است. با انجام این کار، مقامات میتوانند قبل از اینکه جنبشهای خشونتپرهیز پایگاه گستردهای از حمایت مردمی و حفظ قدرت ایجاد کنند، آنها را به استفاده از تاکتیکهای ستیزهجویانهتر، از جمله استفاده از خشونت، تحریک کنند. این موضوع میتواند متحدان و میانهروها را از پیوستن به جنبش منصرف کند یا خط مشی جنبش را زیر سؤال ببرد.
سوم، افزایش مقاومت داخلی و جهانی در برابر امپریالیسم ایالات متحده، این کشور را به عقب نشینی از صحنه جهانی به عنوان یک ابرقدرت که قصد دارد برند لیبرال دموکراسی خود را در خارج از کشور ترویج کند، سوق داده است.
با این حال به نظر میرسد دلایل اصلی کاهش اثربخشی کمپینهای خشونتپرهیز به ویژگیهای خود کمپینها مربوط میشود. اول، همانطور که در قسمتهای قبل توضیح داده شد، مهمترین شاخص موفقیت مقاومتها اندازه آنهاست. در سالهای اخیر، کمپینهای مقاومت مدنی به طور متوسط نسبت به آنچه در گذشته بوده است، کوچکتر شدهاند.به طوری که از سال 2010، میانگین اوج مشارکت به کمتر از 1.3 درصد کاهش یافته است.
دوم، جنبشهای کنونی تمایل دارند بیش از حد بر تظاهراتهای انبوه تکیه کنند، بدون اینکه سایر تکنیکهای عدم همکاری – مانند اعتصابات عمومی و نافرمانی مدنی – که روشهای موثرتری هستند، توسعه و سازمان دهند. تظاهرات انبوه همیشه در اعمال فشار بر نخبگان موثرترین نیستند، به ویژه زمانی که در طول زمان پایدار نباشند. سایر تکنیکهای عدم همکاری، مانند اعتصابهای عمومی میتوانند بسیار مخل زندگی اقتصادی باشند و در نتیجه اغلب امتیازات فوریتری را به دنبال داشته باشند.
سوم جنبشهای اخیر به طور فزایندهای بر فعالیتهای دیجیتال و سازماندهی، بهویژه از طریق رسانههای اجتماعی، تکیه کردهاند که دارای نقاط قوتی است. از یک سو، کنشگری دیجیتال، برای جنبشهای امروزی در جمعآوری تعداد انبوه در مدتی کوتاه بسیار موثر است. این کار به مردم اجازه میدهد تا شکایات خود را به طور گسترده به اشتراک بگذارند. همچنین مردم را قادر میسازد تا از طریق رسانههایی که توسط نهادها یا دولتهای جریان اصلی کنترل نمیشوند، ارتباط برقرار کرده و سازماندهی انجام دهند. اما جنبشهایی که به پلتفرمهای دیجیتال متکی هستند ممکن است برای رهبری افراد کمتر به نهادهای مؤثری که میتوانند برنامهریزی و مذاکره کنند و اهداف مشترکی ایجاد کنند مجهز باشند . علاوه بر این، بخش تاریک ارتباط آسانتر از طریق اینترنت، نظارت و کنترل آسانتر آن است. صاحبان قدرت می توانند از فناوری های دیجیتال برای نظارت، جداسازی و سرکوب مخالفان استفاده کنند یا به سادگی ارتباطات را قطع کنند و جنبش را به چالش بکشند. همچنین خودکامگان به طور فزایندهای از فناوری های دیجیتال برای انتشار اطلاعات نادرست، تبلیغات و پیامهای متقابل سوء استفاده میکنند.
در نهایت، کاهش اثربخشی انقلابی نیز ممکن است تا حدی ناشی از توسعه تکنیکهای پیچیدهتر سرکوب توسط دولتها باشد. رهبران اقتدارگرا روشهای هوشمندتری را ایجاد کردهاند که به وسیله آن رقبای داخلی از جمله سازمانهای غیردولتی (NGO ها)، رهبران اپوزیسیون، کمپینهای اصلاح طلب و انقلابها را سرکوب می کنند.
با اینحال به 4 دلیل زیر به نظر میرسد هنوز هم مقاومتهای مدنی میتوانند قدرتهای استبدادی ریشهدار را به چالش بکشند.
- هیچ یک از اقدامات حکومتهای اقتدارگرایانه در راستای سرکوب مخالفان بیخطا نیست.
- تحقیقات نشان میدهد، سرکوب عمومی لزوماً یک بازدارنده قابل اعتماد برای اقدام جمعی نیست.
- فارغ از استفاده دولتها از تاکتیکهای سرکوب هوشمند، جلوههای قدرت مردم در بسیاری از نقاط جهان وجود دارد.
- فعالان از طرق مختلف شروع به انطباق با تکنیک های سرکوب هوشمند کردهاند.
پیامدهای کمپینهای خشونتپرهیز چیست؟
یکی از نگرانیهایی که در مورد انقلابهای خشونتپرهیز بیان میشود این است که آنها حکومتهایی را به قدرت میرسانند که حتی سرکوبگرتر از آنهایی هستند که جایگزین آنها شدهاند یا اگر کمپینهای خشونتپرهیز با شکست مواجه شوند، انقلابیون مسلح مبارزه را به دست خواهند گرفت که به جنگ داخلی منجر میشود.
با توجه به سابقه تاریخی، این نگرانیها موجه است. به خصوص اینکه در سالیان اخیر بسیاری از نمونههای مقاومت مدنی در کشورهایی مانند سوریه، لیبی و سودان به جنگ داخلی منجر شده است. اما بیشتر تحقیقات نشان می دهد که این موارد استثنا هستند تا قاعده. مطالعات متعدد نشان دادهاند که کمپینهای مقاومت خشونتپرهیز اغلب به گذارهای دموکراتیک منجر میشود که به تحکیم کامل دموکراتیک منجر خواهد شد. حتی در کشورهایی که مقاومتهای خشونتپرهیز شکست خوردهاست، در مقایسه با کشورهایی که مبارزات مسلحانه را تجربه کردهاند، حدود چهار برابر بیشتر احتمال دارد که طی پنج سال پس از پایان جنگ، به دموکراسی روی آورند.
البته، دموکراسی تنها هدف بسیاری از جنبشهایی نیست. خواستههای آنها شامل عدالت اجتماعی، اقتصادی و نژادی میشود که فراتر از نهادهای دموکراتیک مانند انتخابات، نظارت و حقوق مدنی است. با این حال دموکراسی اغلب یک پیش نیاز ضروری – اگرچه ناکافی – برای تحقق این اهداف بزرگتر است. همچنین علاوه بر گذار به دموکراسی، تحقیقات نشان داده است که کشورهایی که کمپینهای مقاومت خشونتپرهیز را پشت سرگذاشتهاند، احتمال کمتری دارد که جنگ داخلی را در دهه بعد تجربه کنند و کیفیت زندگی بهتری خواهند داشت.
بهطور کلی جوامعی که از کمپینهای مقاومت خشونتپرهیز استفاده کردند به مراتب کمتر دچار ویرانی شدهاند و اغلب روابط قدرت در آنها دگرگون شده است. سطوح بالاتر مشارکت سیاسی و سازماندهی جامعه مدنی عموماً در بلندمدت تأثیرات مثبتی بر دموکراسی دارد، زیرا کمپینهای مقاومت مدنی به مردم تجربه استفاده از روشهای خشونتپرهیز برای مطالبه و ایجاد پاسخگویی دولت را میدهد. اما نکته مهم این است که اگر قیامهای تودهای به درگیریهای خشونتآمیز (مانند لیبی یا سوریه) تبدیل شوند، چشمانداز گسترش دموکراسی تقریباً صفر است.
همچنین به نظر میرسد قیامهای تودهای خشونتپرهیز به ندرت به تنهایی مشکلات سیستم حکومتداری مانند فقدان نهادهای مستقل، فساد عمیق، و مکانیسمهای ناکافی تقسیم قدرت را حل میکنند. چراکه تحکیم دموکراتیک مستلزم ایجاد عادات جدید در شهروندان، سرمایه گذاری در نهادهای مستقل، تفکیک قوا، اصلاح نیروهای امنیتی و قانون اساسی است به طوری که به حقوق همه شهروندان احترام بگذارد. این روند تحکیم زمانبر است (اغلب حداقل یک نسل) با این حال نباید اهمیت بسیج مدنی تودهای را در حذف فوری موانع پیشرفت کم اهمیت دانست.
چرا پذیرفتن مقاومت مدنی برای مردم سخت است؟
سخت است که بدانیم چرا مردم به جای پذیرش طیف کامل تاکتیکهای مقاومت مدنی، به اقدامات خشونتآمیز دلبسته میمانند. دلایل این موضوع احتمالاً بسته به زمینه متفاوت است. اگرچه در طول زمان آگاهی نسبت به قدرت مقاومت خشونتپرهیز افزایش یافته است، اما اکثر مردم هنوز نمی دانند که مقاومت خشونتپرهیز یک جایگزین واقع بینانه برای ایجاد تغییرات اجتماعی است. زندگی روزمره مملو از داستانها، فیلمها، افسانهها و دیگر خواستههای فرهنگی است که خشونت را ستایش میکنند. این تمجید مداوم از خشونت در خدمت از بین بردن تاریخ خارقالعاده مقاومت مدنی و جنبشهای قدرت مردمی است که در طول هزارهها مبارزات خشونتپرهیز به وجود آمده است.
حتی اگر مردم این فرض را بپذیرند که مقاومت مدنی کار میکند، ممکن است اطلاعات دقیقی در مورد چگونگی برنامهریزی، اجرا و مشارکت مؤثر در یک انقلاب خشونتپرهیز نداشته باشند. بخشی از دلیل آن این است که دولتها برای جلوگیری از آشنایی مردم با این تکنیکها تلاش زیادی کردهاند.
دیگران ممکن است از پذیرش مقاومت غیر خشونتآمیز خودداری کنند زیرا متقاعد شدهاند که این مقاومت کار نمیکند – یا اینکه بدون خشونت نمیتواند کار کند. به دلیل تجربه خودشان، برای مثال، اعتراضی که اشتباه انجام شده است، ممکن است به این نتیجه برسند که کل تکنیک مقاومت بدون خشونت بیهوده است. یا ممکن است دشمنان خود را آنقدر ریشه دار یا پیچیده بدانند – یا اهداف جنبش آنقدر بلندپروازانه باشد – که بر این باورند که بدون توسل به اقدامات نمایشی و مخرب نمی توانند بر این وضعیت غلبه کنند.
برخی دیگر نیز ممکن است به دلایل ایدئولوژیک، شخصی یا تجاری، فعالانه بر روی استفاده از خشونت سرمایه گذاری کنند. برای مثال، اگرچه متون اکثر فرقههای مذهبی صلح و خشونت را تأیید میکنند، بسیاری از تفاسیر سنتهای دینی همچنین حاوی توجیهات اخلاقی برای خشونت هستند. همچنین برخی از رویکردهای مارکسیستی به تغییرات اجتماعی، ضرورت قیام مسلحانه را برای جدا کردن طبقه سرمایهدار از ثروت و داراییشان و توزیع مجدد آن به طور عادلانه و ایجاد یک سیستم اقتصادی جدید از مالکیت مشترک میان تودهها توجیهپذیر میدانند. برخی دیگر اعتقاد دارند، طرفداران مقاومت خشونتپرهیز خود نوعی جزماندیشی را ترویج میکنند و ترجیح میدهند همه گزینهها را روی میز بگذارند تا راهی برای مقاومت در برابر سلسله مراتب و سلطه در همه اشکال آن باشد.
مطالعات اخیر همچنین انگیزه های شخصی قوی برای حمایت یا مشارکت در خشونت را نشان داده است. بهویژه، علیرغم تلاشهای عمومی برای دفاع از خشونت بر اساس اثربخشی آن، افراد شخصاً به دلیل انتقامجویی تمایل دارند خشونت را تأیید کنند یا از آن استفاده کنند.
دلایل تجاری قوی پشت این تصور وجود دارد که استفاده از خشونت تنها راه مردم برای رسیدن به خواستههایشان است. تجارت اسلحه یکی از پرسودترین صنایع در جهان است و این صنایع برای تأمین منافع خود این پیام که خشونت تنها راه است را تقویت میکنند.
با همه این صحبتها اگر کنشگران به این نتیجه برسند که جنبشهای خشونتپرهیز روش مؤثری است باید بتواند آن را در دسترس عموم مردم قرار دهد. این کار از روشهای زیر انجام میشود.
اول، باید به دقت تصورات رایج اشتباه درباره مقاومت خشونتپرهیز از جمله اینکه مقاومت خشونتپرهیز منفعل، ضعیف یا بیاثر است یا از دشمن میخواهد به اخلاق اهمیت دهد، از بین برد. دوم، مردم باید درباره اینکه چرا مقاومت مدنی در زمینههای مختلف موفق بوده و شکست خورده است درک بهتری داشته باشند. به ویژه، فعالانی که از روشهای کنش خشونتپرهیز استفاده میکنند، نباید از همعصران خود در سراسر جهان درسهای اشتباه بیاموزند. در عوض، مردم عادی باید درسهای درست را از نمونههای تاریخی بیاموزند که برخی از الگوهای اساسی و پیامدهای روشن برای جنبشهای معاصر را ارائه میدهند.
برخی از درسهایی که از مطالعه جنبشها گرفته شده است و میتواند در آینده به کمک سایر جنبشهای مقاومت مدنی بیاید شامل موارد زیر است.
- جنبشهایی که شامل برنامهریزی دقیق، سازماندهی، آموزش و ائتلافسازی قبل از بسیج تودهای هستند، نسبت به جنبشهایی که قبل از تدوین یک برنامه و استراتژی سیاسی به خیابانها میآیند، احتمالاً طرفداران زیادی را به خود جلب میکنند.
- 2- جنبشهایی که از نظر اندازه و تنوع رشد میکنند، احتمال موفقیت بیشتری دارند.
- جنبشهایی که صرفاً متکی به اعتراضات، تظاهرات و کنشگری دیجیتال نیستند، بلکه از طریق نهادهای موازی، سازماندهی جامعه و تکنیکهای عدم همکاری، قدرت ایجاد میکنند، احتمالاً پیروانی مؤثر و پایدار ایجاد میکنند.
- جنبشهایی که استراتژیهایی را برای مقابله با سرکوب هوشمند پیشبینی میکنند و توسعه میدهند، به احتمال زیاد موفق میشوند. این امر مستلزم دیدن و شناسایی تاکتیکهای سرکوب است.
- و سرانجام، جنبشهایی که ابزارها و استراتژیهایی را برای حفظ وحدت و انضباط تحت فشار ایجاد میکنند، ممکن است بهتر از جنبشهایی باشند که این تحولات را به شانس واگذار میکنند.
در پایان یادآوری 5 نکته لازم است.
1. مقاومت مدنی جایگزین واقعی و مؤثرتری برای مقاومت خشونت آمیز در بیشتر محیط هاست. مقاومت مدنی به معنای خوب بودن یا مدنی بودن نیست، بلکه به مقاومتی اشاره دارد که بر پایه کنش اجتماعی استوار است. مقاومت مدنی در مورد مبارزه و ایجاد جایگزینهای جدید با استفاده از روشهایی است که فراگیرتر و مؤثرتر از خشونت هستند.
2. مقاومت مدنی نه با به رحم آوردن قلب دشمن، بلکه با ایجاد انحراف از پایگاه پشتیبانی او عمل می کند.
3. مقاومت مدنی بسیار فراتر از اعتراض است و شامل روشهای عدم همکاری، مانند اعتصاب، و ایجاد جایگزینهای جدید است. این جایگزینها شبیه پیشنهاد یک سیستم جدید مانند سازمانهای کمکهای متقابل، سیستمهای اقتصادی جایگزین، و گروههای سیاسی جایگزین، هستند که تجربه زندگی جدیدی را برای آنها فراهم میکند.
4. مقاومت مدنی در طول یکصد سال گذشته بسیار مؤثرتر از مقاومت مسلحانه بوده است، هم در پیشبرد تغییرات عمده مترقی و هم دموکراسیسازی، و هم در انجام این کار بدون ایجاد بحرانهای طولانیمدت بشردوستانه در این میان.
5. اگرچه مقاومت خشونتپرهیز همیشه موفق نمیشود، اما بسیار بیشتر از آن چیزی است که مخالفان آن میخواهند شما بدانید.
[1] smart repression