دوباره بیاندیش: مقاومت خشونت‌پرهیز

اریکا چنوت

ترجمه: محسن جلالی
مقاومت در برابر وسوسه‌یِ به دست گرفتن سلاح برای مقابله با یک دیکتاتور تنها یک امر اخلاقی نیست بلکه همچنین موثرترین روش برای پیروزی است.

نکاتی مشهور اما نادرست پیرامون مقاومت خشونت‌پرهیز گفته می‌شود که به باور نگارنده نادرستند. به باور نویسنده برخی از مهمترین آنها به این شرح اند:
«مقاومت خشونت‌پرهیز ستایش آمیز است ولی موثر نیست»
به ندرت

در وضعیت ژئوپولتیک کنونی، سخت است که کسی بخواهد استدلال کند که خیزش خشونت‌پرهیز برای براندازی یک دیکتاتور بهتر از استفاده از خشونت است. شورشیان مسلحِ تحت حمایت ناتو در لیبی در آستانه یِ پایان دادن به چهار دهه دیکتاتوری معمر قذافی هستند؛ در این میان در شرق، بشار اسد برای پابرجا نگه داشتن حکومت طولانی خانوادگی اش بسیاری از افراد یک مقاومت خشونت‌پرهیز را کشته‌است.
استدلال کردن ضدِ تاکتیکِ لیبیایی‌ها و به نفع سوری‌ها [البته ما اکنون می‌بینیم که سوری‌ها نیز قیام مسلحانه را در پیش گرفته‌اند] امری است که به نظر خلاف عقل سلیم می‌رسد. اما حقیقت این است که از سال 1900 تا سال 2006، مقاومت‌های خشونت‌پرهیزی که سعی داشتند دیکتاتوری را بربیاندازند، یا اشغالگران خارجی را بیرون کنند، یا خودمختاری کسب کنند، دو برابر بیشتر از مقاومت‌های مسلحانه‌ای که برای کسب همین هدف‌ها به وجود آمده بود به توفیق دست یافته‌اند.
گذشته یِ نزدیک این را به خوبی نشان می‌دهد؛ حتی پیش از بهار عربی، کمپین خشونت‌پرهیز در صربستان در سال 2006، ماداگاسکار 2002، اوکراین 2004، لبنان 2005، و نپال در سال 2006، موفق به سرنگونی رژیم‌های غیردموکراتیک شده بودند.
دلیل این امر این است که در مقایسه با گروه‌های خشونت طلب، جنبش‌های خشونت‌پرهیز نوعا گروه‌های وسیع و متنوع‌تری از مردم را در خود جای می‌دهند. یکی از دلایل این است که فاصله یِ حرف تا عمل در گروه‌های خشونت‌پرهیز خیلی کم‌تر است چرا که افراد برای این که به طور بالقوه بتوانند در مقاومت خشونت‌پرهیز شرکت کنند تنها نیاز دارند بر ترسشان غلبه کنند، اما دیگر نیاز نیست که با شبهه‌های اخلاقی پیرامون استفاده از خشونت علیه دیگران نیز دست و پنجه نرم کنند. تاکتیک‌هایِ مقاومت مدنی خطرات کمتری را پیش می‌نهد، بایکوت، آهسته-رفتن (یعنی جایی که مردم با نیمی از سرعت معمول در خیابان راه می‌روند یا وقتی سرکار هستند آهسته‌تر کار می‌کنند)، بیرون-ایستادن (یعنی مردم جاهایی که معمولا خیلی شلوغ است را خالی می‌کنند). این گونه تاکتیک‌ها مردم را تشویق می‌کنند که مشارکت کنند بدون این که بخواهند هزینه یِ شخصی زیادی بپردازند. خیزش‌های صلح آمیز امسال در مصر که شاهد حضور مردان، زنان، کودکان، سالمندان، دانشجویان، کارگران، اسلام گرایان، مسیحیان، ثروتمندان، و فقرا بود این امر را به ما نشان می‌دهد؛ این سطح از مشارکت در حدی بود که هیچ یک از گروه‌های شبه نظامی در تاریخ اخیر مصر به آن نزدیک هم نشده بودند.

مقاومت خشونت پرهیز و صلح گرایی یکی هستند
به هیچ وجه

وقتی مردم کلمه‌یِ خشونت‌پرهیز را می‌شنوند، معمولا به مقاومت “صلح آمیز” یا “منفعل” فکر می‌کنند. برای برخی این کلمه، گروه‌ها یا افراد صلح گرا را در ذهن می‌آورد، گروه‌هایی مانند راهبان بودایی در برمه، کسانی که ترجیح می‌دهند بمیرند تا از خشونت برای دفاع از خود استفاده کنند. این راهبان خشونت‌پرهیزی یا مقاومت مدنی را با نظریه‌یِ “خشونت‌پرهیزی” و یا “صلح گرایی” که یک موضع فلسفی است در هم می‌آمیزند. در این موضع فلسفی هر گونه خشونتی بر مبنای اخلاق بودیستی مردود است. اما در کمپین مقاومت مدنی مانند آنچه در مصر در حال رخ دادن است، تعداد بسیار کمی هستند که “صلح گرا” باشند. بلکه ایشان شهروندان معمولی هستند که از طریق نافرمانی با یک شرایطی که غیرقابل تحمل است مقابله می‌کنند، روشی که در اختیار هر کسی است، چه “صلح گرا” باشد چه نباشد. حتی مهاتما گاندی، سمبل صلح گرایی، یک اندیشمند با استراتژی بود؛ او می‌دانست عدم خشونت موثر است نه به این خاطر که بر اساس مبانی بلند اخلاقی است، بلکه به این خاطر که عدم همکاری گسترده‌ای در پی می‌آورد که باعث می‌شود که انگلستان از هند خارج شود. گاندی می‌گوید: “ما سوء استفاده را باید با خویشتنداری پاسخ گوییم.” طبیعت انسانی به گونه‌ای است که اگر ما هیچ توجهی به عصبانیت‌ها یا سوء استفاده‌ها نکنیم، کسی که از آن بهره می‌برد به زودی از آن خسته می‌شود و دست می‌کشد.

عدم خشونت در بعضی فرهنگ‌ها بهتر از برخی دیگر کار می‌کند
اشتباه

خیزش‌های خشونت‌پرهیز در سراسر دنیا ظهور کرده‌اند و به توفیق دست یافته‌اند. در واقع، خاورمیانه—که معمولا مردمان در نقاط دیگر آن را به عنوان محل عدم ثبات و خشونت می‌شناسند—می‌تواند نمونه‌ای از موفقیت‌های بزرگ باشد حتی پیش از بهار عربی. انقلاب ایران که شاه قدرتمند ایران را به زیر کشید و آیه الله خمینی را به قدرت رساند یک خیزش خشونت‌پرهیز و توده‌ای بود که بیشتر از دو میلیون نفر از جامعه‌یِ ایرانی را در بر می‌گرفت (اگر چه این نمونه‌یِ خوبی است که جنبش‌های خشونت‌پرهیز به مانند جنبش‌هایِ خشوت طلب همیشه به نتایجی منجر نمی‌شوند که افراد امید آن را دارند.) فلسطینیان بیشترین پیشرفت به سوی خودگردانی و صلح پایدار با اسرائیل را زمانی به دست آورده‌اند که بر حرکات عظیم مردمی و خشونت‌پرهیز تکیه کرده‌اند، چنان که آنها این کار را در بایکوت‌ها، اعتصاب‌ها، تظاهرات، و اعتراضاتی که حاکم بر انتفاضه‌یِ نخست از سال‌های 1987 تا 1992 بود به انجام رساندند. این کمپینی بود که اسرائیل را مجبور به مذاکره با سران فلسطینیان کرد که به توافق نامه‌یِ اسلو انجامید، و بیشتر دنیا را قانع کرد که فلسطینیان حق حاکمیت مستقل دارند.
در قاره‌یِ آمریکا، ونزوئلا، شیلی، آرژانتین، و برزیل همگی تجربه‌یِ خیزش‌های خشونت‌پرهیز را دارا هستند، خیزش‌هایی که به سرنگونی دیکتاتورهای نظامی و بعضا جایگزینی آنها با نظام‌های دموکراتیک انجامید. کمپین خشونت‌پرهیز ضد آپارتاید آفریقای جنوبی به گونه‌ای بنیادین چشم انداز سیاسی، اجتماعی، اقتصادی کشور را تغییر داد، در حالی که کنگره‌یِ ملی آفریقا بسیار کم تن به خشونت داد. البته اروپا می‌تواند مدعی نمونه‌های بارز این گونه‌یِ مقاومت باشد: انقلاب‌ها در اروپای شرقی در سال 1989، و مقاومت دانمارکی‌ها در برابر اشغالگری آلمان نازی در طول جنگ جهانی دوم نمونه‌های قابل توجهی هستند. و در آسیا، مقاومت خشونت‌پرهیز و موفقیت آمیز توانسته باشد رژیم‌های سرکوبگر را به زیر کشد دارای نمونه‌های متنوعی است از قبیل هند، مالدیو، تایلند، نپال، و پاکستان.

جنبش‌های خشونت‌پرهیز از طریق اقناع موفق می‌شوند
نه همیشه

بنیان‌هایِ بلند اخلاقی ضروری است، اما ناکافی. کمپین‌ها خشونت‌پرهیز اگر می‌خواهند که دیکتاتورها را مجبور به ترک قدرت کنند باید به شدت دردسرساز باشند، به نحو استراتژیک نیز باید چنین باشند. مقاومت خشونت‌پرهیز ضرورتا توفیقی کسب نمی‌کند چون که می‌تواند معارضان را قانع کند یا ایده‌های آنها را تغییر دهد. آنها وقتی موفق می‌شوند که سرچشمه‌های اصلی قدرت—مانند دستگاه بوروکراسی، نخبگان اقتصادی، و بیشتر از همه نیروهای امنیتی- را قانع کند که دیگر از فرمان‌ها اطاعت نکنند. چنانکه که پژوهشگر ادبی، رابرت اینچاوستی بیان می‌کند “عدم خشوت یک شرط بندی است—نه چندان مبتنی بر خوبی انسان، بلکه بیشتر بربی‌شمار پیچیدگی‌های او.” چنان که در جنگ چنین است، کلیدی‌ترین نکته برای کمپین خشونت‌پرهیز استفاده از نقاط ضعف دشمن است

خیزش اخیر در مصر را در نظر بگیرید. در روزهای نخستین این خیزش، نیروهای امنیتی و نظامی به شدت معترضان را سرکوب کردند. اما تظاهرکنندگان آماده بودند: فعالان—که تحت تاثیر انقلاب‌های خشونت‌پرهیز در جاهای دیگر بودند—دستورالعمل‌هایی را میان مردم توزیع کردند که به آنها یاد می‌داد که چه گونه با سرکوب نیروهای امنیتی مقابله کنند؛ یکی از مسایل این قرار دادن زنان، کودکان، و نیز سالمندان در صف‌های نخست جلوی نیروهای امنیتی بود. آموزش‌ها معترضان را تشویق می‌کرد که از حضور سربازان در صف‌های خود استقبال کنند و قویا هر گونه خشونتی علیه آنها را ممنوع می‌کرد. رهبران جنبش نیز سعی کردند که حتما اعمال خشونت آمیز علیه اعتراضات صلح آمیز آنها را در فیلم‌ها و ویدیوها ضبط و پخش کنند

سرانجام، ارتش مصر دستور سرکوب مردم را قبول نکرد—و رژیم حسنی مبارک یکی از کلیدی‌ترین مراکز قدرتش را از دست داد. این جا دوباره می‌بنیم که گروه‌های خشونت‌پرهیز نسبت به شبه نظامیان برتری دارند: خیلی سخت است که گروه‌های شبه نظامی کوچک بتوانند وفاداری نیروهای امنیتی به دستگاه سرکوب را از بین ببرند. تهدیدهای خشونت آمیز عموما باعث اتحاد نیروهای امنیتی می‌شود؛ این نیروها در کنار هم قرار می‌گیرند تا از خود دفاع کنند (که این دقیقا همان کاری است که رژیم سوریه انجام می‌دهد وقتی می‌گوید که دارد علیه گروههای مسلح می‌جنگد نه شهروندان غیرمسلح.)

تنها رژیم‌های ضعیف یا رژیم‌هایی با اراده‌یِ ضعیف قربانی خیزش‌های خشونت‌پرهیز می‌شوند
اشتباه

بسیاری از کمپین‌های خشونت‌پرهیز توانسته‌اند که خونریزترین رژیم‌ها را به زیر کشند، وقتی این رژیم‌ها در اوج قدرت بوده‌اند. در واقع، اکثریت وسیعی از کمپین‌های خشونت‌پرهیز در قرن بیستم در برابر رژیم‌هایی قرار گرفته‌اند مانند رژیم ضیاء الحق در پاکستان، میلوشویچ در صربستان، پینوشه در شیلی، سوهارتو در اندونزی، و حاکمان سرکوبگر دیگری که بسیار می‌کوشیدند قدرتشان را در مستعمرات حفظ کنند. در طول تظاهرات خیابان رُز (Rosenstrasse) در برلین در سال 1943، حتی نازی‌ها آسیب پذیریشان در برابر اعتراضات خشونت‌پرهیز را نشان دادند؛ وقتی که زنان آلمانی اعتراضاتی را سازمان دادند و در برابر اسلحه‌های اس اس قرار گرفتند و خواهان آزادی شوهران یهودیشان شدند – یک پیروزی کوچک بر ضد نسل کش‌ترین رژیم تاریخ به دست آمد، و این پیروزی غیرقابل تصور بود، اگر معترضان اسلحه به دست گرفته بودند

در واقع، تقریبا همه‌یِ کمپین‌های خشونت‌پرهیز قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم با سرکوب‌های خشن روبه رو بوده‌اند. مثلا در شیلی رژیم آگوستو پینوشه اغلب از شکنجه و ربودن افراد برای مرعوب کردن اپوزیسیون بهره می‌گرفت. در چنین شرایطی، شرکت در یک اعتراض مردمی در خیابان برای مخالفان حکومت بسیار خطرناک می‌بود. بنابراین در سال 1983، غیرنظامیان شروع کردند نشانه‌هایی از عدم رضایتشان نسبت به حکومت را با به هم زدن قابلمه‌ها و ظروف نشان دهند—یک عمل ساده که نشانگر حمایت وسیع مردمی را از خواسته‌های شهروندی بود، و این امر به پینوشه ثابت کرد که با ابزارهای خشونتی که در دست دارد قادر به سرکوب این جنبش نیست. مردم همچنین در خیابان‌ها قدم می‌زدند و ترانه‌هایی می‌خواندند درباره‌یِ مرگ احتمالی پینوشه—عملی که چنان ژنرال پینوشه را عصبانی کرد که ترانه‌خوانی را ممنوع کرد. اما این دستورِ از سرِ ناامیدی ناتوانی او را نشان داد، نه قدرت پینوشه را. سرانجام، پینوشه با برگزاری یک رفراندوم در سال 1988 موافقت کرد، رفراندومی درباره‌یِ این پرسش که آیا او می‌تواند هشت سال دیگر به عنوان رئیس جمهور در شیلی باقی بماند. رهبران اپوزیسیون، فرصت را غنیمت شمردند و دست به یک برنامه ریزی وسیع برای بسیج کردن مردم در جهت عمل مستقیم غیرخشونت آمیز زدند که تمرکزش بر گرفتن رأی‌های “نه” از مردم بود. آنها تلاش کردند که بر شمارش آرا نظارت داشته باشند و نیز پینوشه را نسبت به نتیجه‌یِ آراء متعهد کنند. وقتی روشن شد که پینوشه رفراندوم را باخته‌است، نیروهای نظامی سرانجام در کنار مردم قرار گرفتند و پینوشه از قدرت کناره گرفت

گاهی مخالفان چاره‌ای ندارند جز این که اسلحه به دست بگیرند
اشتباه

درگیرهای کنونی در لیبی با تظاهرات خشوت پرهیز در شهر بنغازی شروع شد در 15 فوریه. اعتراضات به شدت سرکوب شد، و در 19 فوریه مخالفان با به دست گرفتن اسلحه و دستگیری یا کشتن صدها نفر از مزدوران یا وفاداران نیروهای قذافی پاسخ سرکوب 15 فوریه را دادند. در سخرانی 22 فوریه، قذافی گفت “اعتراضبی‌خشونت یک چیز است، اما شورش مسلحانه چیز دیگری است” و تهدید کرد که “خانه به خانه” در جستجوی موش‌های شورشی خواهد گشت. پس از این تهدید قذافی، تعداد اندکی از غیرنظامیان می‌خواستند که در مقاومت مسلحانه شرکت جویند، و آنچه که به عنوان یک جنبش غیرخشوت آمیز شروع شد به یک جنبش کاملا خشن ومسلحانه تبدیل شد. اکنون مشخص شده که این جنبش موفقیت آمیز بوده، اما موفقیتی که به قیمتی گزاف به دست آمد: اگرچه یک آمار دقیقی از کشته شدگان در این درگیری‌ها در دست نیست، اما برخی در میانه‌یِ این درگیری‌ها آماری در حدود 13000 هزار کشته ارائه می‌کردند.
آیا امور در لیبی می‌توانست غیر از این باشد؟ درست است که ما در حال قضاوت پس از واقعه هستیم، ولی اگر فعالان لیبیایی شانس این را داشتند که تجربه‌یِ خویش را ارزیابی کنند، شاید چند اشتباه را تشخیص می‌دادند. اول، برخلاف جنبش در مصر که بسیار با برنامه ریزی و از پیش مشخص بود، جنبش لیبی ناگهانی رخ داد. دوم، این که جنبش خشونت‌پرهیز احتمالا بیش از اندازه بر یک تاکتیک تمرکز کرده بود، اعتراضات خیابانی. وقتی که جنبش‌ها منحصرا بر اعتراضات خیابانی تکیه می‌کنند، به شدت پیش بینی پذیر می‌شوند: می‌شوند اهدافی آسان برای رژیم‌های سرکوبگر. جنبش‌های موفقیت آمیز اعتراضات خیابانی را با اعتصابات به موقع، بایکوت‌ها، آهسته-رفتن، و دیگر استراتژی‌ها در هم می‌آمیزند تا رژیم را مجبور کنند که نیروی سرکوب خود را تقسیم کند. مثلا، در طول انقلاب ایران، کارکنان صنعت نفت دست به اعتصاب زدند، با این تهدید که اقتصاد ایران را فلج کنند. ماموران امنیتی شاه به خانه‌های این کارگران رفتند و کشاکشان آنها را به سر کار باز گرداندند—که در آن زمان کارگران بسیار آهسته و با نیمی از سرعت معمول کار مشغول به کار شدند. این سطح از سرکوب که مردم را مجبور می‌کرد که برخلاف اراده شان کار کنند امری قابل تداوم نیست چرا که به منابع عظیمی از نیروهای رژیم نیاز دارد و این به ضعیف شدن رژیم می‌انجامد

در واقع، آنچه که ما از موارد پیشین می‌دانیم، مانند ایران، این است که نوعی از خشونت که قذافی علیه خیزش خشونت‌پرهیز استفاده کرد در برابر جنبش‌های برنامه ریزی شده قابل تداوم نیست چرا که به منابعی عظیم نیازمند است. به علاوه، شورشیان لیبیایی بلافاصله به مقاومت مسلحانه روی آوردند و این امر واکنش شدید قذافی را در پی داشت، که باعث خارج شدن شمار زیادی از مردم شد، مردمی که ممکن بود بخواهند در خیابان علیه قذافی اعتراض کنند، ولی آنها علاقه‌ای به مبارزه‌یِ مسلحانه نداشتند. پیش از اینکه ناتو حمایت خود را از معترضان اعلام کند، بزرگترین دستاورد لیبیایی‌ها در زمانی بود که دست به مبارزه‌یِ خشونت‌پرهیز زده بودند. اعتراضات وسیعی که باعث خواباندن کشور شده بود، که باعث فلج شدن بخش عظیمی از نقاط کلیدی لیبی شد. این امر حتی به فتح بنغازی انجامید بدون توسل به خشونت. اما وقتی که شورشیان دست به اسلحه بردند آنها نیاز به حمایت ناتو داشتند تا شانسی برای بقاء داشته باشند.
یا به سوریه بنگرید، جایی که تصمیم استفاده از خشونت به صورتی ناگهانی رخ داد. در آگوست، به دنبال ماه‌ها اعتراضات صلح آمیز، رژیم اسد دستور به استفاده‌یِ کامل از نیروهای نظامی داد که شامل بمباران حما داد، شهری عمدتا سنی نشین که معروف به مبارزه‌یِ مسلحانه‌یِ اسلام گرایان است،. و این زمانی بود که مردم دست به اسلحه بردند

حتی در چنین مواردی، جنبش‌های خشونت‌پرهیز باید دست به انتخاب بزنند. آنها می‌توانستند به خشوت رژیم با تغییر تاکتیک پاسخ دهند. در واقع، فعالان سوری این امر را به خوبی انجام می‌دادند؛ برای اجتناب از سرکوب رژیم از اعتراضات شبانه و گروه‌های کوچک بهره می‌گرفتند. اعتراضات روزانه بسیار خوب برنامه ریزی می‌شد، در جاهایی با راه‌های فرار بسیار و آینه‌ها برای کور کردن تک تیراندازان. فعالان سوری همچنین تلاش کرده بودند که تا اندازه‌یِ زیادی از این نکته که رژیم اسد آنها را تحریک به استفاده از سلاح می‌کرد اجتناب بورزند. به دست گرفت اسلحه یک تصمیم بسیار مهم است، نه تنها به این دلیل که اسلحه به دست گرفتن ممکن بود که بنیان‌های مشارکت و حمایت مردم سوریه از جنبش را نابود کند، بلکه همچنین به این خاطر که باعث می‌شد که نیروهای امنیتی متحد شده و بیش از پیش در صدد سرکوب جنبش برآیند. از آنجایی که رژیم روزنامه‌نگاران را از کشور اخراج کرده بود، برق را در شهرهای تحت محاصره قطع کرده بود، فعالان سوری برای شارژ باتری لب تابهایشان از باتری ماشین استفاده می‌کردند و با جعل کارت‌های شناسایی سعی می‌کردند به نیروهای امنیتی نزدیک شوند تا بتوانند به ثبت امور ضد حقوق بشر بپردازند و آنها را روی اینترنت قرار دهند. ادامه‌یِ این روند می‌توانست به جنبش کمک کند که ارتباطاتی با نخبگان درون رژیم برقرار کند و از نفوذ آنها استفاده کند

مقاومت خشونت‌پرهیز یک صورت متقارنی از جنگ نیست. دیکتاتورها به طور پیش بینی پذیری بر آن چه تصور می‌شود مزیت آنهاست یعنی بر نیروهای سرکوبشان برای شکست مخالفان تکیه می‌کنند. بهترین راه جنگ با دشمن استفاده از مزیتی است که تو بر دشمن داری – در این مورد قدرت مردم، عدم پیش بینی پذیری، هماهنگی با شرایط، و خلاقیت- به جای این که در جایی بجنگی که دشمن بر تو مزیت دارد

خیزش‌های خشونت‌پرهیز به دموکراسی می‌انجامند
نه ضرورتا

یک همزمانی تجربی و قوی بین کمپین‌های خشونت‌پرهیز و دموکراسی سازی پس از آن وجود دارد که خیلی نباید شگفت انگیز باشد. اما استثناهای مهمی نیز وجود دارد. انقلاب ایران—یکی از بزرگترین خیزش‌های خشونت‌پرهیز با بالاترین میزان مشارکت—که سرانجام به یک رژیم سرکوبگر مذهبی انجامید. فیلیپین چندین جنبش خشونت‌پرهیز را پشت سر گذاشته و هنوز برای دموکراسی سازی و مبارزه با فساد تلاش می‌کند. انقلاب بزرگ نارنجی در اوکراین به نظر می‌رسید که به سوی یک دوران آزادسازی جدید تن روان است، اما برگشت به عقب اخیر نشان می‌دهد که اوکراین در حال برعکس کردن جریان است.
اما اگر این انقلاب‌ها به جای این که خشونت‌پرهیز می‌بودند به صورت خشن انجام می‌شدند به بهتر شدن دوران پس از انقلاب نمی‌انجامید. در واقع، در بیشتر کشورها جایی که انقلاب خشن موفق شده است، رژیم‌هایی که بر سر کار آمده‌اند دست کم به اندازه‌یِ رژیم پیشین سرکوب گر بوده‌اند- هر کس در دوران پس از انقلاب روسیه، فرانسه، جنگ داخلی افغانستان، یا انقلاب کوبا زیسته باشد می‌تواند این امر را به شما بگوید

نکته‌یِ اساسی این است که در حالی که مقاومت خشونت‌پرهیز دموکراسی را تضمین نمی‌کند، حداقل این تضمین را می‌دهد که از میان بد و بدتر، بد را نصیب ما کند. طبیعت دعوا می‌تواند اغلب به ما بگوید که کشورِ پس از دعوا به چه شکل خواهد بود. مردمان کمی خواهان زندگی در کشوری هستند که قدرت از راه خشونت کسب و با خشونت تنها حفظ شده‌است

منبع: سیاست خارجی
http://www.foreignpolicy.com/articles/2011/08/24/think_again_nonviolent_resistance#.UIcMuBNas-U.email

Leave a Reply

  • نوشته های برتر
  • آخرین نوشته ها
  • نوشته های ویژه
  • پیوستن

Donate