دمکراسی در ایران؛ روایت خشونتپرهیزی در جنبشهای ایرانی
حشمت حکمت
رامین جهانبگو دانشیار دانشگاه تورنتوی کانادا، آخرین کتاب خود را با نام «دموکراسی در ایران» راهی بازار نشر کرده است. این کتاب را انتشارات پالگریوِ دانشگاه مکمیلان به چاپ رسانده است
رامین جهانبگو (متولد ۱۳۳۵) در رشته فلسفه در دانشگاه سوربن تحصیل کرده و اکنون در دانشگاه تورنتو در حال تدریس است. از رامین جهانبگلو با کتابها و مقالات متعددی به چاپ رسیده است که او را به یکی از متفکران و روشنفکران تاثیرگذار ایران از دهه هفتاد خورشیدی به بعد تبدیل کرده است. او مدتی را به اتهام براندازی نرم در زندان جمهوری اسلامی به سر برد. از جمله کتابهای او میتوان به تاملات هگلی( نشر نی)؛ تفاوت و تساهل( نشر مرکز)؛روشنفکری در ایران (نشر نی)؛ وجدان زندگی، گفتگو با جرج استاینر( نشر نی)؛ شوپنهاور و نقد عقل کانتی(نشر نی)؛ هگل و سیاست مدرن (نشر هرمس)؛ اندیشه عدم خشونت(نشر نی)؛ گاندی و ریشههای فلسفی عدم خشونت(نشر نی)؛ در جستوجوی آزادی، گفتگو با آیزایا برلین (نشرنی)؛ زیر آسمانهای جهان، گفتگو با داریوش شایگان (نشر فررزان روز)؛ مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران(نشر مرکز)؛در آیینه شرق، گفت وگو با آشیش ناندی (نشرنی)؛ روح هند (نشرنی)
کتاب از ۶ فصل تشکیل شده است که مروری فشرده از فراز و نشیبهای دموکراسی در ایران از دوره مشروطه تا به امروز است
عناوین فصول این کتاب، عبارتند از «ایران: قرن خشونت غیردموکراتیک»؛ «رویارویی ایرانیان با دموکراسی»؛ «دموکراسی و قانونخواهی در انقلاب مشروطه ایران»؛ «جاده رو به خشونت اقتدارگرایانه: از کودتای ۱۹۵۳ تا انقلاب ۱۹۷۹»؛ «دو حاکمیت و خشونت اسلامی در ایران»؛ “مبارزه برای دموکراسی در ایران”
رامین جهانبگو در این کتاب نوشته که تاریخ معاصر ایران، روایتی از خشونت است که در دو گفتمان دینی و سکولار یا تجددخواهی و سنتگرایی خلاصه شده است. مبنای این کتاب ردگیری رگههای خشونتپرهیزی در جنبشهای دموکراسیخواهی در ایران است، همراه با توصیف واقعیت خشونتی که در جامعه ایران رخ داده است. او جامعه مدنی ایران را برخلاف روند معاصرش، برآمده از «لوله تفنگ» نمیداند. جامعه مدنی ستمگری را دفع کرده و همیشه «با استفاده از سرمایه اخلاقیش و تمرین خشونتپرهیزی» ارزشها اجتماعی را دگرگون کرده است
به نظر نویسنده کتاب، انقلاب مشروطه، جنبش مصدق و انقلاب ۱۳۵۷ نمونههایی از حرکتهای خشونتپرهیز است که جامعه مدنی ایران به خود دیده است. جهانبگلو با بررسی تاریخی و تحلیلی این سه جنبش و رویارویی نیروهای درگیر در آنها، گذر به دموکراسی از خلال نظامهای مستبد را ترسیم کرده است. او نشان میدهد که با اینکه نظامهای حاکم بر ایران مستبد و خشن بودهاند، اما جنبشهایی که خواست عدالت اجتماعی و آزادی داشتند، از روشهای غیرخشونتآمیز استفاده کردهاند. و در مورد انقلاب ۵۷ اشاره میکند که «گرچه مخالفان رژیم پهلوی بر مفهوم خشونتپرهیز متمرکز نبودند، اما خود انقلاب، طی ۱۸ ماه، پرده از جنبش خشونتپرهیز برداشت.» (ص۲۱)
سپس نویسنده در فصل «رویارویی ایرانیان با دموکراسی» به پارادوکس تجربه ایرانیان و غرب میپردازد. از یک سو، این تجربه با خشونت و استثمار غرب مواجه شده و از طرف دیگر اندیشه غربی را دیده که حامل اصلاحات دموکراتیک بوده است. او به تاثیرات روشنفکران و علما در دوره مشروطه اشاره میکند که «استراتژی مقاومت عاری از خشونت» را به عنوان ابزاری برای مقاله با استبداد سلسله قاجاری به کار میگرفتند. از جمله این ابزارها «بستنشینی» مردم در شاهعبداللهعظیم و سپس سفارت انگلیس یاد شده است
از نظر رامین جهانبگلو «انقلاب مشروطه ایران، تجربه سیاسی یگانهای بود که عوامل اجتماعی را با پسزمینههای اجتماعی و باورهای ایدئولوژیک متفاوت، کنار هم گردآورد.» (ص۳۵)
اما در عین حال نویسنده تفاوت انقلابهای مشروطه و انقلاب ۵۷ را در دو چیز بیان میکند: یکی گروههای دینی در مشروطه به خاطر دیدگاههای ایدئولوژیکی و الهیاتی کاملا از هم مجزا بودند، و دیگر اینکه نخبگان دینی به سمت حکومت قانون و مجلس نمایندگان سوق داده شدند. اما انقلاب ۵۷ خواهان تغییر پادشاهی بود (ص۳۹). به همین دلیل به اعتقاد او، شکست مشروطه، شکست حکومت قانون و روشهای خشونتپرهیز بود (ص۴۱
تاثیرات این شکست را میتوان بعدها در نوع اتخاذ روشهای مبارزه مشاهده کرد، علاوه بر این، «اسناد و مدارکی برای خشونت ساختاری در جامعه ایران هست که سیستم حکومت خودکامه را سراسر تاریخ ایران کامل میکند» (ص۵۳
او در فصل چهارم به شکلگیری نیروهای روشنفکر و مبارز در دوره پهلوی میپردازد و روایتی از نمایندگان مسلط آنها مانند جلال آلاحمد و علی شریعتی به دست میدهد. به نظر رامین جهانبگلو، گفتمان مسلط آلاحمد درباره «غربستیزی» و «خیانت روشنفکران» باعث شد که در سالهای واپسین نظام پهلوی، روشنفکران ایرانی در عرصه عمومی ارکان ضعیفی به حساب آیند (ص۶۱
از نظر جهانبگلو، چنین گفتمانهایی باعث تشدید خشونت شد و انقلاب ۵۷ با آنکه یک تغییر اجتماعی-سیاسی بزرگ با گفتمانهای فکری دور رگه و مخلوط بود اما تغییر فکری در نقد خشونت نبود بلکه برعکس تغییر سیاسی بزرگ بود که پیشقراولِ بازگشت خشونت به تاریخ معاصر ایران بود (ص ۶۱
“به اعتقاد رامین جهانبگلو، شکست مشروطه، شکست حکومت قانون و روشهای خشونتپرهیز بود”. البته این گفته رامین جهانبگلو با روایتش از جنبشهای مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و ۵۷ که آنها را حامل رگههای خشونتپرهیزی میداند در تناقض است یا به عبارتی به طور مشخص بیان نکرده است که اگرچه برخی از بازیگران و نیروهای محرکه انقلاب، به نظر او مبلغ خشونت بودند، چرا خود انقلاب را خشونتپرهیز تلقی کرده است. یا اگرچه در مشروطه روشنفکران و علما موثر بودند، و بر خشونتپرهیزی آنها تاکید کرده است، اما چرا از وجود مبارزات مسلحانه در گوشه و اکناف ایران که در حفظ دستاوردهای مشروطه مددرسان بودند، نامی برده نشده است
نویسنده البته در جایی دیگر از کتاب درباره محمد مصدق میپرسد با وجود مخالفان او که از خشونت استراتژیک و برنامهریزی علیه مصدق استفاده میکردند «به سختی میتوان تصور کرد که چگونه نخست وزیری خشونتپرهیز همچون مصدق، حتی اگر آمریکاییها علیه او کودتایی صورت نمیدادند، میتوانست جان سالم به در برد» (ص ۵۳
پاسخ ساده است: مصدق به اندازهای که هر دولتی برای حفظ خودش از خشونت بهره میگیرد، ناتوان بود. و به نظر نمیآید این ناتوانی ربطی به استراتژی خشونتپرهیزی داشته باشد
نویسنده تلاش میکند رگههای خشونتپرهیزی در جنبشهای ایران را نشان دهد، اما این تلاش آمیخته با خلطی درباره مفهوم خشونت و عدم خشونت، انقلاب و تاسیس قانون است. همچنین این تلاش به بهای کم رنگ کردن وجهی از این جنبشهاست که میتوان آن را خشونت در قبال حاکمیت ستمگر و خشن نامید
در فصل «دو حاکمیت و خشونت اسلامی در ایران»، افول نهادهای لیبرال فرصتی برای برآمدن اسلام سیاسی دانسته شده که توانست مردم را بسیج کند. بعد از انقلاب، با حاکم شدن ایدئولوژی «ولایت فقیه»، برحق الهی صنف روحانیون تاکید شده، و با وجود مجلس و رئیسجمهور منتخب، اما قدرت تام در دست ولی فقیه است. نویسنده با شرح این ساختار نتیجه میگیرد که دو حاکمیت متناقض حاکم شدند. «وجود دو مفهوم حاکمیت ناسازگار و متضاد، اقتدارگرایی و مشروعیت، همیشه محل نزاع در سیاست ایران بوده» (ص ۷۲). نویسنده کتاب از همین منظر به انتخابات سال ۸۸ میپردازد و منشاء نزاع را پایه در همین تناقض میداند. او همچنین جنبش سبز را وارث خصوصیات خشونتپرهیزی میداند