جرج لِیکی، نویسنده و فعال حوزه جنبشهای خشونتپرهیز میگوید، آنچه باعث میشود یک جنبش از هم بپاشد نه سرکوب به تنهایی، بلکه سرکوب به اضافه عدم آمادگی آن جنبش است.
تصور رایج بر این است که سرکوب یک جنبش را متوقف میکند، اما شواهد تاریخی در باره اعتراضات مدنی که بیشتر از ۱۲۰۰ مورد از آنها در پایگاه داده جهانی کنش خشونتپرهیز ثبت شده است بر چیزی غیراز این گواهی میدهد. همچین ممکن است افرادی باشند که کمی پیچیدهتر به دیالکتیک میان سرکوب و جنبش نگاه کنند و بگویند، که سرکوب شدید باعث نابودی یک جنبش و سرکوب کم باعث گسترش آن میشود. باید گفت که تاریخ مبارزات مردمی پر است از نمونههایی که در برابر سرکوب شدید، گستردهتر شدهاند، و موارد فراوان دیگری که با سرکوب بسیار کم فروکش کردهاند.
سرکوب ابراز شکلی از قدرت است که غالبا با فرض در هم کوبیدن بیقدرتها یا دست کم جلوگیری از شورش آنها اعمال میشود. به بیانی عینیتر، سرکوب شامل تلاشهای افراد صاحب قدرت برای از بین بردن مخالفان و جنبشهای اجتماعی است که در برابر رژیم، شرکت یا سایر نهادهای تاثیرگذار مقاومت میکنند. به باور لی اسمیتی و لستر کورتز، دو پژوهشگر حوزه مبارزات خشونتپرهیز ، سرکوب پدیده بسیار پیچیدهای است و هرگز تنها به اعمال خشونت آشکار محدود نمیشود، بلکه اقدامات مختلف از یک طیف گسترده را شامل میشود که دستکم به شش بخش قابل تقسیم است: خشونت آشکار، متودهای کمتر مرگبار، تهدید و ارعاب، جهتدهی و اعمال نفوذ، سرکوب نرم و نهایتا هژمونی.
تاریخ مبارزات خشونتپرهیز از ابتدا تاکنون نشان میدهد که هیچ رژیمی نمیتواند مطمئن باشد که سرکوب مقاومت مدنی نتایجی علیه خودش به بار نمیآورد. این همان پدیدهای است که اسمیتی و کورتز به آن «پارادوکس سرکوب» میگویند و بسیاری دیگر از اندیشمندان علوم سیاسی از جمله اریکا چنوث آن را «نتایج معکوس» (Backfire) مینامند.
کورتز و اسمیتی در پژوهشی با نام «پارادوکس سرکوب و جنبشهای بیخشونت» عواقب پیشبینی نشدهی سرکوب را که مطلوب صاحبان قدرت نیست، تحت مفهوم پاردوکس سرکوب صورتبندی میکنند. تحقق قدرت خشونتپرهیز مردمی یکی از مهمترین دستاوردهای مدرنیته بوده است. بسیاری از جنبشهای بیخشونت در قرن بیستم از پارادوکس سرکوب یا نتایج معکوس سرکوب به نفع خود استفاده کردهاند. البته نباید منکر شد که جنبشهای همراه با خشونت نیز از پارادوکس سرکوب استفاده کردهاند، اما استفاده آنها از خشونت اغلب باعث شده که حمایت ناظران هنوز بیطرف را از دست بدهند که در ادامه خواهیم دید از شروط اساسی موفقیت یک جنبش در درازمدت است.
به باور بسیاری از پژوهشگران حوزه مقاومت مدنی، پارادوکس سرکوب زمانی بهتر عمل میکند که مبارزان سرشت نسبی مبارزه و منابع مختلف قدرت را به خوبی بشناسند و از آن سود بجویند. بر این اساس مبارزه را نباید تنها در فرم مقابله مستقیم فهمید، بلکه آن را باید در هر شکلی از برهمکنش میان نیروها جست. مبارزه بخشی بنیادین از سرشت آدمی است که به صورت روزانه در جریان است و با شناخت منابع مختلف قدرت میتوان آن را در خدمت جنبش درآورد. برای مثال اطاعت یکی از منابع شش گانه قدرت است که سرپیچی از آن که معمولا با کمترین هزینه برای کنشگر محقق میشود میتواند ضربات سختی به ساختار قدرت وارد کند.
رالف سامی، دانشمند علوم سیاسی استدلال میکند، زمانی که بقای دولت به شکلی جدی به اطاعت شهروندان متکی باشد، سرکوب به احتمال زیاد نتیجه معکوس دارد. این امر تنها در مواردی به نتیجه معکوس منجر نمیشود که عدم اطاعت اقلیت خاصی از مردم تاثیر چندانی بر مشروعیت یک رژیم نداشته باشد. برای این مورد خاص در ایرانِ پیش از جنبش زن زندگی آزادی میتوان نافرمانیهای مدنی در کردستان، بلوچستان و جامعه بهایی را مثال زد، که از آنجا که سرکوب آنها همدلی همگانی را برنمیانگیخت دست رژیم نیز برای ادامه سرکوب باز بود. البته در جریان جنبش زن زندگی آزادی و به ویژه پس از واقعه جمعه خونین زاهدان، ورق به کلی برگشت و رژیم متوجه شد که دیگر سرکوب این اقلیتها نیز بدون نتیجه معکوس نخواهد بود.
البته باید توجه داشت که این تنها مبارزان خشونتپرهیز نیستند که میخواهند نتایج معکوس سرکوب را به نفع خود بکار بگیرند. برایان مارتین معتقد است، صاحبان قدرت نیز به پنج شیوه سعی میکنند از اثرات نتایج معکوس سرکوب بکاهند. سرپوش گذاشتن بر اقدامات خشونتبار خود، بازتفسیر آنچه رخ داده از طریق دروغپردازی، سناریوسازی و سانسور، مقصر جلوه دادن دیگران، بکارگیری کانالهای رسمی جهت عادلانه خواندن وضعیت موجود و تهدید و تطمیع افراد آسیبدیده، پنج شیوهای است که مارتین تحت مفهوم «مدل مدیریت خشم» توسط رژیمها صورتبندی میکند.
اینکه سرکوب مخالفان را سرکوب می کند یا باعث تشدید سازماندهی آنها می شود به عوامل مختلفی به جز خود سرکوب بستگی دارد که برخی از آنها در دست مبارزان است مانند نحوه سازماندهی مبارزه، استراتژی جنبش، طیف متودها و ترکیب تاکتیکهای مختلف برای مبارزه، اهداف جنبش و شیوه ارتباط جنبش با ناظران بیطرف که جلب حمایت آنها در ادامه مبارزه از شروط اصلی به نتیجه رسیدن یک جنبش است.
اریکا چنوث در کتاب «مقاومت مدنی، آنچه همگان باید بدانند»، از واژه سرکوب برای اشاره به زمانی استفاده میکند که دولتها و عوامل آنها (ارتش، سرویسهای امنیت داخلی، نیروهای شبه نظامی یا پلیس) از قوای قهری برای تاثیرگذاری بر رفتار شهروندان استفاده میکنند. این اقدامات شامل بازداشت، بدرفتاری، آزار و اذت، شکنجه، کشتار دستهجمعی و نسلکشی، ناپدید کردن قهری، اعدام، حبسهای طولانی و سایر موارد نقض حقوق بشر میشود.
باور رایج سرکوب را مختص به رژیمهای غیردموکراتیک میداند، اما چنوث در این کتاب آماری ارائه میدهد که این باور همگانی را تقریبا به صورت کامل رد میکند. بر اساس این آمار 88 درصد انقلابهای بیخشونت از سال 1900 تا 2019 با «سرکوب گسترده و مرگبار» رژیمهای مختلف روبرو شدهاند، این عدد برای انقلابهای خشونتآمیز 94 درصد بوده است.
سرکوبهای مرگبار از سوی دولتها میتواند اثرات متفاوتی بر جنبشهای مقاومت مدنی داشته باشد و نتایج مختلفی به بار بیاورد. سرکوب میتواند نتیجه معکوس داشته باشد و باعث گسترش چشمگیر جنبش شود، هم میتواند جنبش را موقتا یا برای همیشه متوقف یا خاموش کند. الته هیچ یک از این موارد قطعی و قابل پیشبینی نیست و به میزان خشونت سرکوب اعمالشده و قدرت جنبش جاری بستگی دارد.
اریکا چنوث واکنش جنبشهای مختلف خشونتپرهیز در برابر سرکوب را در چهار دسته صورتبندی میکند؛ برخی از جنبشها با تغییر سریع تاکتیکی نسبت به آن واکنش نشان میدهند، برخی جنبشها موقتا عقبنشینی میکنند تا تجدید قوا کرده و اقدامات بعدی خود را برنامهریزی کنند، برخی جنبشها به خشونت کشیده میشوند و برخی جنبشها از هم میپاشند.
برای مثال قیام مردم سودان در واکنش به افزایش قیمت نان در سال 2018 که توسط حکومت عمر البشیر با سرکوب مرگبار پاسخ داده شد، نه تنها خاموشی جنبش را به دنبال نداشت بلکه باعث شد همبستگی سراسری در جامعه بوجود بیاید و جنبش مردمی با تاکتیکهای جدید به میدان بیاید، بسطنشینی، اعتصابهای همگانی فلجکننده و «مرد سطلی» از جمله این تاکتیکها بودند. در جریان این اعتراضات، جوانی سودانی به طرز عجیبی با یک سطل پا به تظاهراتهای خیابانی میگذاشت، او از سطل برای جلوگیری از انتشار دود گلولههای گاز اشکآور استفاده کرد، تاکتیک سادهای که معادلات مبارزات خیابانی را به طرز چشمگیری عوض کرد. این تاکتیک از آن پس به مرد سطلی معروف شد.
عقبنشینیهای موقت بهویژه برای زمانهایی کارآمد خواهد بود که فعالیتهای آشکار و عمومی بسیار خطرناک باشد، دقیقا مانند آنچه امروز در ایران دیده میشود. در این صورت است که یک جنبش با تمرکز بر اشکال روزانه مقاومت مدنی هم از بار هزینهها بکاهد و هم فرصت مناسب برای بازسازماندهی خود بیاید.
در موارد فروکش کردن یا به خشونت کشیده شدن جنبش در براب سرکوب بد نیست نگاهی دیگر به آمارهایی بیندازیم که توسط اریکا چنوث و همکارانش جمعآوری شدهاند. از بین 46 مورد خشونت یک طرفه دولت علیه اعتراضات غیرمسلحانه از سال 1989 تا 2011، هیچ تظاهراتی متعافبا به تغییر منجر نشده است مگر در مواردی که یک کمپین مقاومت مدنی گستردهتر شکل گرفته باشد. در این موارد خشونت یک طرفه دولت در نیمی از موارد به نتایج معکوس انحامیده ست.
جاناتان ساتون، چارلز بوچر و وایزاک اسونسون در مطالعهای که بر همین 46 مورد دریافتند حتی در مواردی که یک دولت بیش از صد نفر را در جریان تظاهرات بیخشونت مردمی میکشد، در صورتی که جنبش مقاومت مدنی به اندازه کافی قوی باشد، همچنان قادر خواهد بود که در درازمدت به موفقیت برسد.
ایوان پرکوسکی و اریکا چنوث در خلال پژوهشی دریافتند که سال 1955 تا 2013 حدود 23 درصد انقلابهای بدون خشونتی که با هدف سرنگونی رژیم شکل گرفتهاند در مقطعی با کشتار جمعی روبرو شدهاند. کشتار جمعی به حالتهایی گفته میشود که در آن دست کم هزار غیرنظامی غیرمسلح کشته میشوند. البته نباید نایده گرفت که حدود 70 درصد مبارزات خشونتآمیز با قتل عام حکومتهای در قدرت روبرو بودهاند که در جریان آن حتی مظنونین به حمایت از گروههای مسلح سلاخی شدهاند.
به صورت کلی کمپینهای بدون خشونت که از سال 1946 تا 2013 با هدف از بین بردن ساختار قدرت دست به مبارزه زدهاند نسبت به همتایان مسلح مرگ و میر کمتری به خود دیدهاند. بر اساس یافتههای چنوث، جنبشهای همراه با خشونت به صورت متوسط 2800 کشته در سال داشتهاند در حالی که جنبشهای بدون خشونت 105 کشته در سال به خود دیدهاند.
پُل چَنگ در کتاب «دیالکتیک اعتراض: سرکوب دولتی و جنبش دموکراسی خواه کره جنوبی» تاثیر سرکوب دولتی بر جنبش دموکراسیخواهی مردم کره جنوبی در کوتاهمدت و بلندمدت را بررسی کرده است. بر اساس یافتههای او، به دنبال سرکوب شدید حرکتهای اعتراضی دانشجویان در دهه 60 میلادی، اگرچه جنبش مردمی به صورت موقت فروکش کرد، اما در دهه 70 تغییرات چشمگیری به خود دید که هر کدام را میتوان به عنوان نتیجه معکوس سرکوب ذکر کرد.
به دنبال سرکوب تظاهراتهای دانشجویان و فروکش کردن اعتراضات، کنشگران مسیحی و وکلا و روزنامهنگاران هر کدام به شیوه خود به جنبش ضد استبدادی در کره جنوبی وارد شدند. در واقع سرکوب دولت، باعث شد طیف متنوعتری به جنبش بپیوندند. هم امر موجب شد که که تاکتیکهای اعتراضی که قبلا بیشتر به شکل تظاهراتهای خیابانی بود اشکال دیگری مانند، صدور بیانیه، مراسم دعا و نماز اعتراضی، اعتصابهای کارگران و تاکتیکهای مختلف عدم همکاری پیدا کند که سرکوب آنها به راحتی سرکوب تظاهراتها و حضورهای خیابانی نبود. این همه در نهایت باعث همبستگی گستردهتر مردمی علیه حکومت استبدادی شد که همگی از نتایج معکوس سرکوب هستند.