به باور بسیاری، بزرگترین تهدید علیه جمهوری اسلامی از زمان استقرارش تاکنون، جنبش زن، زندگی، آزادی بوده است. میان جنبش زن، زندگی، آزادی و موجهای اعتراضی پیشین در ایران تمایزهای بسیاری وجود دارد که از بیشتر آنها میتوان به عنوان نقاط قوت جنبش یاد کرد. روی آوردن به تاکتیکهای خشونتپرهیز برای در امان ماندن از سرکوب نیروهای حکومتی را میتوان برجستهترین نقطه قوت جنبش زن، زندگی، آزادی دانست که به وضوح مهمترین عامل در تداوم آن نیز بود. دیگر فاکتور حائز اهمیت در باره این جنبش اشکال رهبری و سازماندهی در آن بود که بر خلاف همیشه نه بدون رهبر بود و نه پیرو الگوی رهبری فردی. تنوع و تکثر اقشار مشارکتکننده در جنبش را نیز میتوان بهعنوان یکی دیگر از نقاط قوت این جنبش نام برد که در نهایت یک همبستگی فراگیر و سراسری شکل داد. بکارگیری تاکتیکهای مختلف و خلاقانه به جای حضور در خیابان و رویارویی مستقیم با نیروهای سرکوب، شوخطبعی، شکوفایی هنر اعتراضی، دادخواهی، جلب همبستگی جهانی و تمرکز جنبش بر رویکردها بهجای چهرهها همگی از نقاط قوت جنبش زن، زندگی، آزادی هستند که در ادامه هر یک را با جزئیات بیشتر مورد بررسی قرار خواهیم داد.
اتکای بیش از اندازه به جریانهای اپوزسیون خارج از کشور در نبود اپوزسیون سیاسی متشکل در داخل کشور را میتوان اصلیترین نقطه ضعف جنبش زن، زندگی، آزادی دانست. همانطور که در جریان جنبش دیده شد، چنین خلائی به تشکیل ائتلاف موسوم به «مهسا» و فروپاشی آن پس از مدت کمی میدان داد و موجی همگانی از ناامیدی در میان حامیان جنبش و بهانهای مطلوب برای پروپاگاندای حکومت مبنی بر پایان و شکست جنبش داد.
همچنین جنبش زن، زندگی، آزادی نتوانست سازوکارهای بازدارندهای برای جلوگیری از تکرار فحشهای جنسیتزده که در فرهنگ مردسالار مشخصا با هدف تحقیر زنان به کار میرود، ایجاد کند.
عدم مرزگذاری با کارزارهای نفرتپراکنی در فضای مجازی و مشوقان به خشونت علیه حامیان حکومت نیز از دیگر نقاط ضعف جنبش در دوران اوجش بود. این نقاط ضعف در نهایت باعث شد که حکومت بتواند اقدامات دستهای اندک از معترضان را به تمام جنبش تعمیم بدهد و به این بهانه تمام مشارکتکنندگان در جنبش را هدف سرکوبهای خشونتبار خود قرار بدهد.
خشونت پرهیزی
حکومت ایران در چند ماه اولیه جنبش زن، زندگی، آزادی دست به هر کاری زد تا آتش خشونت را در میان معترضان شعلهور کند، اما موفق به این کار نشد. حکومتها همیشه از انتساب اقدامات خشونتبار به معترضان، به عنوان توجیهی برای تشدید سرکوبها استفاده میکنند. البته جای تعجب ندارد که دولتها سرمایههای هنگفتی برای دامن زدن به خشونت در جنبشهای مردمی اختصاص بدهند، آنها برای توجیه ادعای خود مبنی بر حفظ امنیت به خشونت نیاز دارند.
بازپخش ویدئوهای حاوی خشونت معترضان توسط رسانههای حکومتی، انتشار تصاویری مبنی بر ورود نیروهای مسلح احزاب کردستان به شهر اشنویه که بعدها معلوم شد این تصاویر مربوط به مکان و زمانی دیگر و به کلی بیربط به جنبش زن، زندگی، آزادی است و حمله به حرم شاهچراغ در شیراز که بعدا معلوم شد نیروهای امنیتی از پیش از آن اطلاع داشتند، تنها سه نمونه از تلاشهای حکومت است برای تحریک به خشونت یا انتساب اقدام خشونتبار به معترضان.
در روزهای گذشته شاهد بودیم که پدر روحالله عجمیان، فردی که در جریان سرکوب جنبش به دست معترضان کشته شده است، در برنامهای تلویزیونی حاضر شد و درخواست کرد تمامی متهمان پرونده فرزندش اعدام شوند. این در حالی است که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی تاکنون محمد حسینی و محمد مهدی کرمی را به خاطر این پرونده اعدام کرده و برای چهارده معترض بازداشتشده دیگر احکام سنگین صادر کرده است.
بررسی مورد روحالله عجمیان، تبعات کنترلناپذیر رویآوردن معترضان به خشونت یا موفقیت حکومت در انتساب این دست اقدامات به آنها را نشان میدهد. با این حال در تمام مدتی که جنبش زن، زندگی، آزادی به شیوههای مختلف به کارش ادامه میداد هیچ فراخوان رسمی یا غیررسمی برای اقدامات خشونتآمیز علیه عوامل وابسته به حکومت صادر نشد. این پرهیز آگاهانه از خشونت را اصلیترین عامل تداوم بیسابقه جنبش میدانند، چراکه از یک طرف دست حکومت برای عملیاتهای ضربتی و نظامی به منظور سرکوب یک باره جنبش را بست، از طرف دیگر فضا را برای مشارکت و حضور هرچه بیشتر دستهها و گروههایی از مردم فراهم کرد که پیشاپیش بخشی از بدنه جنبش به حساب نمیآمدند.
رهبری غیرمتمرکز
جنبش سبز در میان جنبشهای اعتراضی پس از انقلاب ۱۳۵۷، تنها موردی است که دارای رهبریِ متمرکز، متشکل از میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد بود. این شکل از جنبشها در جهان امروز کمرنگتر شدهاند و جای خود را به جنبشهای با رهبری غیرمتمرکز دادهاند.
اگرچه این شکل از جنبشها امکان چانهزنی و مذاکره از بالا با حکومت را فراهم میکند و از نکات مثبت آن به شمار میآید، اما همین امر به ویژه در مواجهه با حکومتهای استبدادی میتواند به راحتی به نقطه ضعف جنبش تبدیل شود. کما اینکه در مورد جنبش سبز دیده شد که با حصر خانگی رهبران جنبش و قطع ارتباط میان آنها با معترضان، جنبش رفتهرفته فروکش کرد.
اعتراضات سراسری دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ در دسته اعتراضات بدون رهبر قرار میگیرند. شواهد تاریخی و پژوهشهای نظری نشان میدهد که این اعتراضات در صورتی که سرکوب شدید روبرو شوند، از آنجایی که امکان تغییر تاکتیک در آنها به سختی وجود دارد فروکش میکنند. اعتراضات آبان ۹۸ نمونه روشنی است چراکه با وجود گستردگی بیسابقهاش در سراسر کشور نهایتا پس از چند روز سرکوب خونین خاموش شد.
جنبش زن، زندگی، آزادی از این نظر نه در گروه جنبشهای بدون رهبر قرار میگیرد و نه در دسته جنبشهای با رهبری متمرکز و فردی. از همان ابتدای جنبش، گروهها، تشکلها، انجمنها، احزاب سیاسی، سندیکاها و اصناف هر کدام به نوبه خود رهبری و سازماندهی بخشهایی از جنبش را بر عهده گرفتند و با ادامه جنبش به کنشهای هماهنگ و گروهی برای سازماندهی جنبش اقدام کردند. این برجستهترین تمایز جنبش زن، زندگی، آزادی با جنبشها و اعتراضات سراسری پیش از آن در ایران بود که کار سرکوب را نیز برای جمهوری اسلامی به مراتب سختتر کرد.
یک روز پس از خاکسپاری مهسا ژینا امینی در گورستان آیچی سقز، شماری از فعالان جنبش زنان در ایران فراخوانی برای اعتراض در بلوار کشاورز منتشر کردند. جمعیت کثیری از این فراخوان استقبال کرده و عصر روز ۲۸ شهریور در نقاط مختلف تهران دست به تجمع اعتراضی زدند. این اولین نشانه از ظهور فرمی جدید از رهبری و سازماندهی در جنبشهای اعتراضی پس از انقلاب ایران بود. همزمان احزاب سیاسی کردستان در اقدامی بیسابقه فراخوان مشترکی برای اعتصاب عمومی در کردستان صادر کردند. این مقدمهای شد برای همکاریهای جامعتر این احزاب که در برخی از موارد به توافق هر شش حزب سیاسی بزرگ کردستان بر سر یک اقدام مشترک منجر شد. به دنبال آن شورای هماهنگی انجمنهای صنفی معلمان ایران برای اعتصاب سراسری معلمان و دانشآموزان و بیش از صد دانشگاه کشور برای اعتراض در محوطه دانشگاهها فراخوانهای موثری دادند. با شدت گرفتن سرکوبهای حکومت، جنبش به اشکال بدیعتری از سازماندهی دست زد، فراخوانهای متعدد و مجزای کمیتههای محلات شهرهای مختلف یکی از آنهاست، پس از آن به دلیل بالا گرفتن سرکوبها و فروکش کردن اعتراضات خیابانی، کمیتههای اعتصاب در مراکز تولیدی و صنعتی دولتی ابتکار عمل را در دست گرفتند.
این شکل از رهبری در جریان فراخوانهای زنجیرهای به اعتراض و اعتصاب در سه روزه منتهی به ۱۶ آذر به اوج خود رسید. در این سه روز تجمعهای زیادی برگزار شد و کسبوکارها، مغازهها و مراکز خرید بسیاری تعطیل شدند و چنان ضربه کاری به حکومت ایران وارد کرد که برای عقب نشاندن جنبش و بازیافتن اقتدار از دست رفتهاش حکم اعدام محسن شکاری را اجرا کرد.
طنز[1]
«شوخطبعی، بیش از همه در تاریکترین ساعات یک ملت مورد نیاز است.» اریکا چنوث در کتاب «مقاومت مدنی، آنچه همگان باید بدانند» با این نقل قول از خالد کیشتانی، نویسنده عراقی سه مورد از مزایای شوخطبعی برای جنبشهای مقاومت مدنی را به این شکل بیان میکند:
«یکی از راههای نشان دادن اینکه دشمن نمیتواند همیشه همه مردم را کنترل کند، شوخی کردن و دست انداختن آن است. اول اینکه طنز _بهویژه هجو و نقیضهگویی[2]_ میتواند پروپاگاندای رژیمها را با هدف تضعیف اصلی آن و ایجاد شوخی و شفافیت در مورد حقیقت مستقیما به چالش بکشد؛ دوم، شوخطبعی و طنز میتواند با خود نشاط، شادی و حال و هوای کارناوالی را به موقعیت خصومتآمیز، ترسناک یا خطرناک بیاورد. این تغییر در حالات و احساسات، به ویژه زمانی اهمیت بیشتری مییابد که رژیم شروع به استفاده از زور علیه مخالفان کرده باشد، رویدادهای شاد و همراه با جشن و سرور میتواند انبوه مردمی را که به دنبال پناه بردن از روزمرگی، ناامیدی و خیانت هستند به خود جذب کند؛ و سوم اینکه اقدامات طنزآمیز اغلب به افراد اجازه میدهد تا راههای جدیدی را برای به چالش کشیدن وضعیت موجود تصور کنند. در واقع طنز آنقدر تهدید کننده است که میتواند برای فرد طنزپرداز مرگبار باشد.» شاکر بوری و زینب موسوی معروف به امپراطور کوزکو از جمله طنزپردازانی هستند که تنها به دلیل شوخی با بحرانهای سیاسی و اجتماعی بازداشت و با اتهامات سنگین امنیتی نظیر «ارتکاب جرایم علیه امنیت» و «توهین به مقدسات» روبرو شدند.
همچنین به باور سرجا پاپویچ، فعال و پژوهشگر در حوزه جنبشهای مقاومت مدنی و از رهبران جنبش دانشجویی صربستان در سال ۲۰۰۰ که نقشی اساسی در سقوط حکومت اسلوبودان میلوشویچ داشت معتقد است که شوخطبعی[3] نهتنها ترس را از سر راه جنبش و معترضان برمیدارد بلکه از برجستهترین مصادیق کنشهایی به حساب میآید که به کنش بحرانآفرین یا تگنا (Dilemma Action) از آنها یاد میشود.
اقدامات بحرانآفرین، به کنشهای مدنی بیخشونتی گفته میشود که طرف مقابل را بر سر یک دوراهی باخت-باخت قرار میدهد، به عبارت دیگر در شرایطی که یا تقاضای کارزار را برآورده کند یا در جهتی عمل کند که حمایت و تصویر عمومی خود را از دست بدهد. از مهمترین ویژگیهای کنشهای بحرانآفرین عمومیت و همهگیری آنهاست، یعنی همان مولفهای که سرکوب آن را برای طرف مقابل سخت و در بیشتر موارد ناممکن میکند.
به باور سرجا پاپویچ کنشهای تنگنا از این حیث شوخطبعانه هستند که طرف سرکوبگر را در موقعیتی قرار میدهد که احمق جلوه کند. برای مثال پس از صدور حکم اعدام برای سهند نورمحمدزاده به اتهام آتش زدن سطل زباله، معترضان بر روی صدها سطل زباله در مدارس، دانشگاهها و سطح شهرهای مختلف نوشتند: «حرکت ندهید، خطر اعدام!»، در موارد بسیار دیگری بر روی این سطلها عبارت «بیت رهبری» حک کردند. این اقدام معترضان نیروهای سرکوب را در موقعیت «احمقانه» حراست از سطلهای زباله قرار داد. یا کارزار عمامهپرانی با وجود نقدهای زیادی که از حیث بکارگیری سطوحی از خشونت به آن وارد است، در موارد بسیاری حامیان معمم حکومت را در موقعیتهایی «سختی» قرار داد، برای مثال نمونههای زیادی از تلاشهای این افراد برای محافظت از عمامه خود در برابر عمامهپرانان مشاهده و ثبت شد که به حفظ روحیه معترضان در سطح شهرها و فضای مجازی کمک کرد.
تکثر و تنوع مشارکت کنندگان
زمانی که یکی از شرکتکنندگان در مراسم خاکسپاری مهسا ژینا امینی فریاد زد، «او میتوانست دختر هر یک از ما باشد»، حقیقت مسلمی را درباره این جنبش بر زبان آورد. بهراستی آنچه بر ژینا امینی رفت، تجربه مشترکی میان زنان ایران بود که میتوانست سرنوشت هر زن ایرانی دیگری باشد؛ کما اینکه اخیرا آرمیتا گراوند دانشآموز شانزده ساله در مترو با برخورد حجاببانان به کما رفت و پس از یک ماه جان باخت.
همزمان، در هم تنیدگی ستمهای جنسیتی و قومی در باره مهسا ژینا امینی فضا را برای جلب همدلی هر چه بیشتر گروههای تحت ستم در ایران فراهم کرد. همزمان طبقه متوسط شهری، طبقات فرودست و حاشیهنشین و طبقه کارگر هر کدام با انگیزههای مختص به خود به این جنبش پیوستند. اتفاقی که نظیر آن هرگز در جنبشهای و اعتراضات سراسری پیشین دیده نشد. این عوامل باعث شد که جنبش اندازه و تنوع جمعیتی بالایی را به خود اختصاص بدهد که بر اساس شواهد پرشمار تاریخی و پژوهشهای نظری یکی از مهمترین عوامل در موفقیت نهایی جنبشهای مقاومت مدنی است. بر اساس گزارشهای مختلف، پس از گذشت حدود یک ماه از جنبش زن، زندگی، آزادی اعتراضات مردمی به تمام استانهای ایران سرایت کرده بود.
تکثر و تنوع تودهای، از یک طرف فضا را برای همبستگی وسیعتر و از طرف دیگر برای ریزش هر چه بیشتر نیروهای حکومتی فراهم کرد. هر چه دایره حامیان یک جنبش بیشتر باشد امکانهای بیشتری هم برای متقاعد کردن حامیان حکومت برای بازاندیشی در مواضع خود به وجود میآورد. کما اینکه دهها تن از نیروهای بومی حکومتی در کردستان در روزهای اوج جنبش با انتشار ویدئوهایی از خود از اعمال گذشتهشان ابراز پشیمانی و اعلام کردند به جنبش پیوستهاند. از دیگر نتایج این امر، خودداری جمع کثیری از سلبریتیها در برنامههای رادیو و تلویزیون حکومتی بود که در مواقع عادی اگر نه طرفدار حکومت، نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی خنثی عمل میکردند. همچنین راهافتادن کارزار خانوادههای شهدای جنگ هشت ساله برای اعلام برائت از حکومت، نیز پیوستن آن چند پلیس ضدشورش به صف راهپیمایان معترض تهرانی در شب ۱۶ مهر ۱۴۰۱، از دیگر نتایج تکثر و تنوع مشارکتکنندگان در این جنبش بود که برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی رخ میداد. در این میان بسیاری از چهرههای سابق جمهوری اسلامی، مانند مهدی نصیری، مدیر مسئول سابق روزنامه حکومتی کیهان، از اعتراضات مردمی حمایت کردند و در برابر حکومت ایستادند.
استقبال جامعه مدنی ایران از شعار «زن،زندگی،آزادی» که در خاکسپاری مهسا ژینا امینی سر داده شد، با ابتکار عمل دانشجویان دانشگاههای تهران شکل گرفت بسیاری از محاسبات حکومت مبنی بر شکاف میان مرکز و حاشیهها را نقش بر آب کرد. این حمایت در ادامه با شعارهایی نظیر «از کردستان تا تهران جانم فدای ایران» و «کردستان، چشم و چراغ ایران»، «کرد بلوچ آذری، آزادی و برابری» تکمیل شد و دست حکومت برای سرکوب اقلیتهای تحت ستم به دست شهروندان «ممتازتر» را به کلی بست.
از طرفی شعار ژن ژیان ئازادی، سالها پیش از اینکه توسط زنان معترض سقزی در مراسم خاکسپاری ژینا امینی سر داده شود، در صدها و هزاران تجمع و گردهمآیی جریانهای فمنیستی و آنتی فاشیستی در سراسر جهان به نشان حمایت از جنبش زنان روژآوا (شمال و شرق سوریه) سر داده شده بود. بنابراین زمینههای کافی برای فراگیر شدن این شعار در سطح بینالمللی از پیش وجود داشت.
پشتیبانی گروههای مختلف از مبارزات همدیگر، معیار بنیادی برای به محک گذاشتن دموکراتیک بودن یک جنبش و دورنماهای آن در آینده است. در جنبشهای مقاومت مدنی گروههای اجتماعی با افکار و منافع متفاوت و حتی در مواردی متضاد، به خاطر هدف مشترک مبارزه با حکومت خودکامه از یکدیگر حمایت میکنند. بنابراین میتوان گفت که همبستگی میان گروههای مختلف اجتماعی یکی از دستاوردهای مقاومت مدنی است که به تدریج و در فرآیند مبارزات، از راه پذیرش دیگریِ متفاوت یا متضاد بر مبنای اهداف و چشماندازهای مشترک میسر میشود.
تنوع و فراوانی تاکتیکها
خلاقیت در بکارگیری تاکتیکهای جدید و متنوع نهتنها از امکان سرکوب جنبش میکاهد، بلکه فضا را برای مشارکت هرچه بیشتر گروههای مردمی در جنبش فراهم میکند. اگرچه اغلب جنبش زن، زندگی، آزادی را با حضورهای باشکوه مردم در خیابانها به یاد میآورند اما آنچه جنبش را برای ماهها در اوج نگه داشت نه اعتراضات خیابانی بلکه تاکتیکهای مختلف دیگری بود که به صورت مخفی و توسط کمیتههای کوچکتر انجام میشد.
اعتصابهای کارگری و صنفی، نافرمانیهای مدنی نظیر حجاب اختیاری، ترک کلاسهای درس، پاره کردن صفحات حاوی محتواهای ایدئولوژیک کتابهای درسی، کنشهای نصب بنرهای اعتراضی و شعارنویسی و کشیدن گرافیتی بر دیوار اماکن حکومتی، شعارهای شبانه از بالکنها و پنجرههای منازل، اقدام به برداشتن، جایگزینی یا تخریب نمادهای حکومتی مانند تابلوهای خیابانها و کوچهها، بنرها و مجسمههای حکومتی مانند قاسم سلیمانی و علی خامنهای، پوشاندن دوربینهای نظارتی در خیابانها و ایستگاههای مترو با استفاده از نوار بهداشتی، عمامهپرانی، رقص و آواز و روسریسوزان در خیابانها، تولید و انتشار سرودهای انقلابی به پیشاهنگی دانشجویان معترض در دانشکدههای هنر، پرفورمنسهای اعتراضی و نمایشهای عمومی و موارد بسیار دیگری از تاکتیکهای خلاقانه معترضان برای سر پا نگه داشتن جنبش بود که خیلی از آنها هنوز ادامه دارد.
هنر اعتراضی
به باور اریکا چنووث، هنر اعتراضی میتواند ادعاهای یک جنبش، مشروعیت آن و ناتوانی دشمنانش را در ساکت کردن مخالفتها به شکلی قدرتمند نشان بدهد. او میگوید، برای مثال آوار خواندن میتواند ترس را در میان معترضان، رهگذران یا کارگران اعتصابی که میترسند مورد حمله پلیس قرار بگیرند یا بعدا با اقدامات تلافیجویانه حکومت روبرو شوند، کاهش دهد. اهمیت هنر اعتراضی بیش از هر چیز در این است که این آثار میتواند «میتواند مخزن مشترکی از شناخت و معرفت ایجاد کند و روایتهای مخالف و هنجارشکنانه را تقویت کند، اقدامات سایر کنشگران را تکمیل کرده و به آنها جسارت بدهد.»
هنر اعتراضی در جنبش زن، زندگی، آزادی از روز خاکسپاری مهسا ژینا امینی پا به میدان گذاشت، زمانی که گروهی از مردم به زبان کردی شروع به خواندن سرود «مرا تنها نگذارید» کردند. همه کردها در ایران، عراق، ترکیه و سوریه همگی با این ترانه نوشته رفیق صابر به خوبی آشنایی دارند و معمولا آن را به صورت دستهجمعی در مراسمهای مختلف گرامیداشت یاد کشتار جمعی مردم حلبچه میخوانند. سرودن نسخه تغییریافته «اتل متل توتوله» خطاب به علی خامنهای، توسط ماهمنیر مولایی در مراسم خاکسپاری فرزندش کیان پیرفلک نیز از دیگر نمونههای هنر خودجوش اعتراضی در جریان اعتراضات بود.
از طرفی، هنرهای برآمده از دل یک جنبش کارآمدترین ابزار آن جنبش برای ارتباط با جامعه جهانی است. اتفاقی که در باره جنبش زن، زندگی، آزادی با آهنگ «برای» از شروین حاجیپور شروع شد. این آهنگ خیلی زود به عنوان نماد جنبش شناخته و بارها توسط هنرمندان بزرگ در سطح جهان بازخوانی شد و به شکلی بیسابقه جایزه «گرمی» سال ۲۰۲۲ را به خود اختصاص داد. از دیگر هنرمندان پیشگام در این زمینه میتوان به توماج صالحی، رَپِر معترض ایرانی و مهدی یراحی اشاره کرد به خاطر تولید و پخش آهنگهایی در حمایت از جنبش زن زندگی آزادی بازداشت شده و در معرض صدور احکام سنگین حبس قرار دارند.
رقص دختران اکباتان نیز از دیگر محصولات این جنبش است که به کارزاری آنلاین برای بیان مخالفت آشکار با جمهوری تبدیل شد و همدلی و حمایت جهانی به خود جلب کرد. موارد متعدد از اجرای فیگور خدانور لجهای حین بازداشت توسط نیروی انتظامی و بسته شدن دستهایش به میله پرچم، نیز از دیگر نمونههای هنر اعتراضی در خلال این جنبش بود که بارها در مدارس، دانشگاهها و خیابانهای ایران و گالریهای معتبر بینالمللی به نمایش گذاشته شد و خلق یکی دیگر از نمادهای هنری جنبش را به دنبال داشت.
جنبش زن، زندگی، آزادی فصل تازهای در تاریخ هنر خیابانی و دیوارنویسی گشود. معترضان در جریان جنبش به اشکال گوناگون به بیانگری به وسیله ابزارهای هنری پرداختند و کوشیدند فضاهای تسخیرشده شهری را پس بگیرند و از راه تصاویر آگاهی عمومی را افزایش بدهند. هنرمندان معترض در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی، فضاهای عمومی را به سکوهایی برای انتقال پیام های سیاسی، حمایت از تغییرات اجتماعی و ترویج برابری جنسیتی تبدیل کردند. آنها همزمان حکومت را واداشتند که بخش عظیمی از نیروهای سرکوب خود را به پاک کردن یا تغییر این آثار از سطح دیوارها و خیابانهای شهرهای مختلف اختصاص بدهد.
مستندسازی
در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی، معترضان به صورت بیسابقهای از کنشهای اعتراضی خود و واکنش نیروهای سرکوب عکس و ویدئو تهیه و منتشر کردند. مستندسازی پیش از هر چیز از تحریف وقایع توسط دستگاههای پروپاگاندای حاکمیت جلوگیری میکند. همچنین مدارک و شواهدی به دست میدهد که بتوان با استناد به آنها در دادگاههای بینالمللی یا حتی داخلی به اقامه دعاوی علیه آمران و عاملان سرکوب اقدام کرد. به عبارت دیگر مستندسازی وقایع مربوط به اعتراضات، مسیر دادخواهی برای کشتهشدگان و آسیبدیدگان را هموار میکند. این امر بهویژه در ایران که امکان پوشش آزاد و مستقل رسانهای وقایع وجود ندارد اهمیت مضاعف پیدا میکند.
اخراج جمهوری اسلامی ایران از کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد را میتوان به عنوان یکی از مهمترین نتایج مستندسازی اعتراضات نام برد. این امر بهویژه از این حیث اهمیت دارد که تا پیش از آن هیچ یک از کشورهای عضو این کمیسیون در سازمان ملل با چنین مجازاتی روبرو نشده بودند.
فرآیند مستندسازی وقایع در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی از همان عکسی شروع شد که نیلوفر حامدی از پدر و مادر مهسا ژینا امینی در بیمارستان کسری تهران تهیه و منتشر کرد. عکس نیلوفر حامدی لحظهای را به تصویر کشیده که امجد امینی و مژگان افتخاری پس از شنیدن خبر مرگ دخترشان یکدیگر را سالن بیمارستان در آغوش گرفتهاند.
شماری از عکاسان خبری سرشناس ایرانی از جمله رضا دقتی در پایان سال ۱۴۰۱، این عکس را به عنوان عکس سال انتخاب کرده و درباره آن نوشتند: « عکس قدرتمند او توجهها را به ظلم و ستم زنان در ایران در ۴۴ سال گذشته جلب کرد و چراغی انداخت به رنج آنها که در ورای مرزهای ایران بازتاب بسیار داشت.»
همچنین دستکم در دو مورد، تصویر کشته شدن معترضان به دست خود آنها ثبت شد. غزاله چلابی، در حال تصویربرداری از اعتراضات مردمی در شهر آمل هدف گلوله نیروهای حکومتی قرار گفت و کشته شد. شیرین علیزاده نیز یکی دیگر از کسانی بود که حین تصویربرداری از نیروهای سرکوب در نزدکیهای متلقوی مازندران مورد تیراندازی قرار گرفت و جان خود را از دست داد.
این تصاویر یادآور یکی از صحنههای فیلم مستند نبرد شیلی (۱۹۷۵) به کارگردانی پاتریسیو گوسمان است که در آن لئونارد هندریکسن، فیلمبردار مستند حین تصویربرداری از حضور نیروهای نظامی تحت امر ژنرال پینوشه در خیابانها، هدف شلیک یکی از این نیروها قرار گرفت و به همراه دوربینش بر زمین افتاد.
[1] Humor
[2] Parody
[3] Laughtivism