نویسنده: مایکل نیگلر
روح دموکراسی را نمی توان از بیرون تحمیل کرد. باید از درون بیاید. (گاندی)
تحقیقی با عنوان «چگونه آزادی به دست میآید: از مبارزه مدنی تا دموکراسی پایدار» که توسط خانه آزادی (Freedom House) در ژوئیه ۲۰۰۵ انجام شد، نشان داد در ۵۰ مورد از ۶۰ مورد گذار از استبداد به دموکراسی که در ۳۳ سال گذشته رخ داده بود، مقاومت مدنی خشونتپرهیز “عامل کلیدی” بوده است. اما زمانی که جنبشهای مخالف، از خشونت استفاده کردهاند، شانس آزادی به شدت کاهش یافته است. اینگونه تحقیقات چند سال بعد در کتاب مشهور اریکا چنوث و ماریا ج. استفان با عنوان «چرا مقاومت مدنی موثر است: منطق استراتژیک مبارزه خشونتپرهیز» نیز ادامه یافت. تحقیقات آنها نشان داد:
-مبارزات خشونتپرهیز (یعنی جنبشهای مردمی که به اعتصابات، راهپیماییهای اعتراضی و غیره متکی بودند) دو برابر موفقتر از آنهایی بودند که از مبارزه مسلحانه استفاده میکردند.
-به طور کلی، روشهای مقاومت خشونتپرهیز نسبت به روشهای خشونتآمیز، یک سوم زمان میبرد (به طور متوسط ۳ سال در مقابل تقریباً ۱۰ سال) که شگفتآور بود (اما از دیدگاه نظریه خشونتپرهیزی کاملاً منطقی است.)
-آنها حتی زمانی که “شکست خوردند”، نسبت به مبارزات مسلحانه که “موفق شدند” به آزادیهای دموکراتیک بیشتری دست یافتند.
رابطه بین خشونتپرهیزی و دموکراسی چیست؟ این یک سوال بسیار مهم است، زیرا بین این دو مفهوم بزرگ، تطابق ذهنی وجود دارد، اما بسیاری از مردم همچنان شیفته افسانه رایجی هستند که میگوید “آزادی” باید با زور به دست آید و حفظ شود. نابود کردن این افسانه، بسیار آزادیبخش خواهد بود!
ما معتقدیم که دموکراسی به عنوان یک سیستم سیاسی -همانطور که خواهیم دید، جلوههای دیگری دارد که احتمالا مهمتر است- توسط یونانیان اختراع شد. کلمه آنها برای آن، δημοκρατία (دموکراسی) است که به معنی “حکمرانی توسط دموس” میباشد. دموس یعنی افرادی که یک جامعه یا منطقه خاص را تشکیل می دهند. آنها دارای قدرت تام هستند. معنای آن -اگرچه اجرای این امر قرنها طول میکشد- به طور ذاتی این بود که همه مردم، به دلیل انسان بودن، حق و صلاحیت دارند تا در تعیین سنتها و سیاست های جامعه که بخشی جداییناپذیر از آن هستند، نقش فعال داشته باشند. معنای دیگر آن این است که هر فرد یک فاعلیت طبیعی(ظرفیت ذاتی برای اقدام و انتخاب) دارد که نباید توسط نظم سیاسی لغو شود.
با این ادعای کرامت انسانی است که ما ارتباط اساسی بین دموکراسی و خشونتپرهیزی گاندیایی را میبینیم. من آن را «گاندیایی» مینامم زیرا برخیها خشونتپرهیزی را تنها مجموعهای از تکنیکها میدانند، بدون اشاره به پیشزمینههای عمیق فلسفی که گاندی و یارانش به یادگار گذاشتند. دیدگاه او از تقدس زندگی و محل آن در درون فرد، در واقع کلید چیزی است که ما امروزه آن را “داستان جدید” مینامیم، یا تغییر الگو به بینشی عالی از انسان، بینشی که معمولاً قبل از انقلاب صنعتی وجود داشت. این تصویر والا از انسان، سنگ بنای اقتصاد گاندی، مذهب او و اعتقاد او را شکل میداد که نظم دموکراتیک، سیستمی سیاسی است که جامعه بشری، با وجود تمام مشکلات و سختیها، در تلاش برای تکامل به سوی آن است.
بیشتر ما در غرب در این مورد با او موافقیم. با این حال، تعداد کمی از ما از او پیروی می کنیم، اما در جایی که او احساس میکرد، یک نوع از دموکراسی مناسبترین بیان سیاسی خشونتپرهیزی است، عکس آن نیز به همان اندازه صادق بود: هیچ دموکراسی کاملی بدون خشونتپرهیزی کامل در پشت آن، امکانپذیر نیست. آیا این همان دلیلی نیست که در ایالات متحده، که مارتین لوتر کینگ جونیور با تأسف آن را «بزرگترین تأمینکننده خشونت در جهان» مینامید، ویژگیهای دموکراسی ما پیوسته در حال از بین رفتن است؟
روح دموکراسی یک چیز مکانیکی نیست که با حذف اشکال تنظیم شود. این نیاز به تغییر قلب دارد. (گاندی)
اما آیا دفاع از دموکراسی با خشونتپرهیزی امکانپذیر است؟ خوب، آیا میتوانید از آن به روش دیگری دفاع کنید؟ واقعیت این است که اکثر نهادهای اصلی که نظم سیاسی و اجتماعی ما را تشکیل میدهند، هماکنون جایگزینهای خشونتپرهیز دارند که ما اهمیت آنها را زیاد درک نکرده ایم. به عنوان مثال:
عدالت ترمیمی که میتواند حبس دسته جمعی را منسوخ کند.
طیف گستردهای از تجربیات اقتصادی مردمی که مبتنی بر حرص و آز نیست.
نافرمانی مدنی: وظیفه هر شهروند در مواقعی که در یک نظم دموکراتیک بیعدالتی رخ میدهد.
آغاز حفظ صلح غیرنظامی مدنی که در دراز مدت میتواند جایگزین جنگ شود.
در لیست انتخابات امسال یک غیبت آشکار وجود دارد: گفتمان مدنی. دموکراسی و خشونتپرهیزی صرفا روشهای مبارزه نیستند، بلکه راههایی برای کشف حقیقت هم هستند، اجازه دادن به ثبت حقیقت هر فرد در کُل. وقتی در جریان انتخابات فرمانداری کالیفرنیا در سال ۱۹۹۴، از یک روزنامهنگار خواسته شد در مورد “رقیب” خود، کاتلین براون، چیزی بگوید، پاسخ تام هیدن خبرنگار را متعجب کرد. تام گفت: «او حریف من نیست. او دوست من است ما برای انتخابات فرمانداری کاندید میشویم. این یک ورزش نیست.» خیلی کمتر از مبارزه است. تا زمانی که جنبه مدنی خشونتپرهیزی را درک نکنیم، ادعای ما برای داشتن دموکراسی به شدت پوچ خواهد بود.
خشونتپرهیزی و دمکراسی به همان اندازه که ریشه در کرامت غیرقابل انکار انسان دارد، هسته داستان “جدید” نیز هست. خشونتپرهیزی و دموکراسی، وقتی به درستی درک شوند به یکدیگر دلالت میکنند.