نویسنده: مجتبی هاشمی، سردبیر سایت و کارشناس ارشد روابط بینالملل
نگاهی به مناقشات فلسطین، بررسی نقش «خشونت» در تشدید بحران
شبه نظامیان حماس روز هفت اکتبر، با حملهای غافلگیرکننده به مناطق اسرائیلینشین نزدیک نوار غزه، بیش از هزار و سیصد نفر از ساکنان اسرائیل را کشتند و بیش از صد و چهل نفر را گروگان گرفتند. این حمله باعث شد دولت اسرائیل به حماس اعلام جنگ کند و امیدها برای حل و فصل بدون خشونت طولانیترین مناقشه تاریخ میان فلسطینیان و اسرائیل بار دیگر کم رنگ شود.
بنا بر آمارها از جنگ غزه، از شروع جنگ در هفتم اکتبر تا شانزدهم اکتبر، بیش از یک میلیون نفر در غزه یعنی تقریبا نیمی از جمعیت غزه، آواره شدهاند و دستکم بیش از پانصد هزار نفر تاکنون به مقر سازمان ملل در غزه پناه آوردهاند. برای بررسی این بحران عمیق کنونی و درک نقش خشونت در تشدید آن، باید به تاریخ مناقشات و نحوه تشکیل دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین بازگشت.
در این مقاله تلاش شده با نگاهی بی طرفانه با توجه به چرخه خشونت و دلایل شکلگیری بحران فلسطین، شناختی بهتر و نگاهی جامع نسبت به مسئله فلسطین به مخاطب ارائه دهیم.
***
فلسطین منطقهای کوچک بین رود اردن و دریای مدیترانه است که در قرن نوزدهم در حاکمیت امپراطوری عثمانی قرار داشت. به واسطه واقع شدن شهر اورشلیم یا بیت المقدس در فلسطین، این منطقه هم برای یهودیان، هم برای مسلمانان و هم برای مسیحیان منطقهای مقدس محسوب میشود.
برای مسیحیان، اورشلیم از این نظر که مکان تولد، زندگی، به صلیبکشیده شدن، و عروج عیسی بوده، اهمیت فراوانی دارد. پس از رسمی شدن مسیحیت در امپراتوری روم در سال ۳۱۳ بعد از میلاد مسیح فلسطین به مرکز درگیری مسیحیان با مسلمانان تبدیل شد و برای نزدیک به چهار قرن جنگهای صلیبی بر سر تصرف این منطقه میان مسلمانان و مسیحیان در جریان بود.
در باور مسلمانان بیتالمقدس و مسجد الاقصی مکان معراج محمد و قبله اول مسلمانان بوده و سومین مکان مقدس، پس از مکه و مدینه، بهشمار میرود. حضور مسلمانان در سرزمینهای مقدس از قرن هفتم میلادی با فتح شام در زمان خلفای اول و دوم آغاز شد. فتحهای مسلمانان، به ویژه حملات ترکان سلجوقی، فشارها را بر امپراتوری روم شرقی و کلیسای ارتدکس شرقی که ادعای حاکمیت بر این سرزمین را داشت افزایش میداد. با زوال امپراتوری روم شرقی این سرزمینها پس از چهارصد سال جنگهای خونبار صلیبی به دست مسلمانان افتاد.
اما این شهر برای یهودیان بهخاطر آنکه دیوار ندبه را در خود جای داده از اهمیت تاریخی و مذهبی خاصی برخوردار است. دیوار ندبه در باور یهودیان آخرین بازمانده معبد دوم اورشلیم است و یهودیان بیتالمقدس را سرزمین اجدادی خود میدانند. به همین جهت از سالها پیش همواره اقلیتی یهودی در این سرزمین سکونت داشت.
بعد از حاکم شدن مسیحیت در اروپا، یهودیان زیادی که به صورت پراکنده در اقلیت زندگی میکردند، مورد آزاد و اذیت مسیحیان کاتولیک قرار میگرفتند و تفکر غالب در دوره قرون وسطی این بود که چون قاتلان مسیح یهودیان بودهاند، پس همه یهودیان مسئول قتل مسیح هستند. در دورههای زیادی در شهرهای کاتولیک و حتی ارتدوکس اروپا، اجازه سکونت در شهرها به یهودیان داده نمیشد و یهودی ستیزی رواج زیادی در اروپا داشت. در برخی شهرها یهودیان مجبور بودند در مناطقی خارج از شهر موسوم به «گتو» بدون امکانات شهرها و در تبعیض زندگی کنند.
شاید همین یهودی ستیزی و خشونت علیه یهودیان سبب شد ایده تشکیل یک دولت برای حفاظت از امت یهود شکل گیرد.
در قرن نوزدهم میلادی جمعی از یهودیان اروپا، به این باور رسیدند که یهودی بودن فقط مذهب ما نیست، بلکه هویت قومی و ملی ماست. همزمان موجی از یهودی ستیزی از طرف روسیه تزاری که ارتدکس مذهب بودند، باعث مهاجرت گسترده یهودیان در سال ۱۸۸۰ به سرزمینهای مقدس یهودیان در فلسطین شد. این مهاجرت به این دلیل بود که بیشترین اقلیت یهودی در آن زمان در فلسطین ساکن بودند.
در ۱۸۹۶ در اواخر قرن نوزدهم یک روزنامهنگار یهودی اهل کشور اتریش-مجارستان به نام تئودور هرتزل، در مقالهای این ایده را مطرح کرد که برای پایان مسئله یهود، یهودیان باید دولت یهودی تاسیس کنند. هرتزل یک سال بعد بنیاد صهیونیسم را در سال ۱۸۹۷تاسیس کرد. در همان اولین جلسه این بنیاد در سوئیس، مسئله «بازگشت به سرزمین مقدس فلسطین» که در تورات، کتاب مقدس یهودیان هم وعده بازگشت به آن به قوم بنی اسرائیل داده شده، مطرح شد.
برای این کار اقداماتی در دستور کار قرار گرفت. تقویت احساسات یهودی، بیدار کردن وجدان یهودیان برای بازگشت به سرزمین مقدس اجدادی، جلب حمایت بینالمللی و در نهایت تاسیس دولت یهودی در فلسطین از جمله برنامههای صهیونیسم تعریف شد.
هرتزل حتی در ابتدا با بریتانیا به توافق رسید که ایده کشور یهودی را در اوگاندا عملی کند و بعدتر ایده مهاجرت یهودیان به آرژانتین مطرح شد ولی در نهایت این ایده عملی نشد و این روزنامهنگار یهودی در ۱۹۰۴ درگذشت. جانشین او «حییم وایزمن»، برنامههای بنیاد صهیونیسم را دنبال کرد و با رد گزینه اوگاندا و آرژانتین برای تشکیل کشور یهود، بر تاسیس دولت در سرزمینهای مقدس یهودیان در فلسطین تاکید کرد.
وایزمن تاجری ثروتمند بود و لابیگری صهیونیسم را به صورت گسترده با تکیه بر ثروت خود گسترش داد. به سیاستمدار بریتانیایی به اسم «جیمز بالفور» نزدیک شد و مذاکراتی طی چندین سال میان آنها برای جلب حمایت بریتانیا صورت گرفت.
با وقوع جنگ جهانی اول و درگیری عثمانی و بریتانیا در دو جبهه جنگ، بریتانیا شیوخ عرب را تشویق کرد که علیه عثمانی شورش کنند و در ازای آن پس از شکست عثمانی استقلال اعراب به رسمیت شناخته میشود و سرزمینهای اعراب به آنها داده خواهد شد.
در سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۱۶ دو اتفاق مهم سرنوشت فلسطینیان را تغییر داد. اولین اتفاق، قرارداد سایکس-پیکو میان بریتانیا و فرانسه بود که برای تقسیم کشورهای عربی میان خود توافق کردند.
دومین اتفاق انتصاب جیمز بالفور، به سمت وزارت خارجه بریتانیا بود که هم حامی تجزیه عثمانی بعد از جنگ اول جهانی بود و هم بنا بر آنچه پیشتر گفتیم از حامیان ایده تشکیل دولت یهود برای حل مسئله یهودیان شده بود.
بالفور در مقام وزیر خارجه بریتانیا، ابتدا با فرانسه و ایتالیا، بر سر مسئله یهود در اروپا به توافق رسید. او حتی موافقت پاپ را هم گرفت و پس از آن به آمریکا سفر کرد و در مذاکراتش با ویلسون، رئیس جمهوری آمریکا، او را نیز با ایده تشکیل دولت یهود همراه کرد. پس از این مذاکرات فشرده، اعلامیهای ۶۷ کلمهای با نام «اعلامیه بالفور» منتشر کرد.
در این بیانیه چهار نکته اصلی بیان میشود: اول اینکه در فلسطین خانه ملی یهودیان(national home for jewish) ایجاد شود. دوم یهودیان ساکن فلسطین حقوق شهروندی داشته باشند. سوم یهودیان حقوق مذهبی داشته باشند و چهارم اینکه کسی حق تعرض به حقوق غیر یهودیان ساکن فلسطین را ندارد.
این بیانیه بسیار کلی تنظیم شده بود و عدم استفاده از کلمه دولت و مشخص نکردن محدوده فلسطین در بیانیه، بر گنگ بودن این بیانیه دلالت دارد. این بیانیه با استقبال یهودیان صهیونسیت همراه شد و باعث شد در مدت کمی بسیاری از یهودیان به بنیاد صهیونیسم بپیوندند. برخلاف یهودیان، بیانیه بالفور خشم اعراب مسلمان به ویژه فلسطین را برانگیخت. این بیانیه در واقع اولین ریشه تقابلی است که صد سال پس از آن همچنان میان اسرائیل و فلسطین ادامه دارد.
بعد از اعلامیه بالفور مهاجرت یهودیان صهیونیست به فلسطین افزایش یافت. همزمان گروهی از یهودیان لژیون یهود، تشکیل دادند و در کنار بریتانیا در جنگ جهانی اول برای بازپس گیری فلسطین جنگیدند. در سال ۱۹۲۰ با پیروز متفقین در جبهه شام و سوریه، عثمانی از هم پاشید و حاکمیت سرزمینهای عربی بین انگلستان و فرانسه تقسیم شد. در سال ۱۹۲۲، جامعه ملل قیمومیت فلسطین را تحت شرایطی که شامل اعلامیه بالفور با وعده آن به یهودیان و با مقررات مشابه در مورد فلسطینیان عرب بود، به بریتانیا اعطا کرد.
پس از جنگ جهانی اول روند مهاجرت یهودیان با حمایت بریتانیا هر روز بیشتر شد و در این میان درگیری میان مهاجران غیر بومی و مسلمانان بومی فلسطین نیز افزایش یافته بود.
این روند مهاجرت یهودیان به فلسطین اما با وقوع جنگ جهانی دوم و کشتار هولوکاست و نسل کشی گسترده یهودیان توسط آلمان نازی تشدید شد. پس از جنگ، وقایعی مانند نسل کشی هولوکاست باعث شد، کشورهای پیروز جنگ بر سر تشکیل دولت یهود در سرزمین فلسطین به توافق برسند.
روند مهاجرت یهودیان در سالهای پس از اعلامیه بالفور هم به گونهای بود که یهودیان به مرور صاحب بخشهای از فلسطین شدند و زمینها و ملکهای را از اعراب مسلمان میخریدند. بعد از سه دهه حالا دیگر نزدیک بیست و پنج درصد از ساکنان فلسطین را یهودیان تشکیل میدادند.
در سال ۱۹۴۸ سازمان ملل راه حل مسئله یهودیان را تشکیل دولت یهود در فلسطین اعلام کرد و رای به تشکیل دو دولت مستقل یهودی و مسلمان در سرزمینهای فلسطین داد.
در آن زمان سازمان ملل ۵۵ درصد از حاکمیت سرزمین فلسطین را با وجود جمعیت حدود ۲۵ درصدی یهودیان به آنها اختصاص داد و ۴۵ درصد هم به اعراب مسلمان فلسطینی که بیش از هفتاد درصد جمعیت فلسطین بودند، اختصاص داده شد.
این تقسیم بندی سازمان ملل، خود یکی دیگر از ریشههای بحران فعلی مناقشات فلسطین و اسرائیل است. در این تقسیمبندی سرزمینی، توازن جمعیتی بر اساس مذهب به درستی انجام نشده است. از طرفی بیشتر زمینهای حاصلخیز فلسطین به یهودیان مهاجر اهدا شده بود.
با خروج بریتانیا از فلسطین در سال ۱۹۴۸، تنش میان یهودیان عمدتا مهاجر و مسلمانان ساکن در فلسطین، بالا گرفت.
در این زمان سازمان ملل با صدور قطعنامه ۱۸۱، بار دیگر راه حل مسئله فلسطین را تشکیل دو دولت مستقل فلسطین و اسرائیل اعلام میکند. بنا بر این قطعنامه شهر اورشلیم تحت حاکمیت سازمان ملل قرار میگرفت. این قطعنامه سبب خشم عمومی اعراب شد. حالا اعراب فلسطینی که ساکنان بومی آن منطقه بودند باید مناطقی که سازمان ملل برای یهودیان در نظر گرفته بود ترک میکردند. درگیریهای خشونت بار از همین جا شدت گرفت.
حملات خشونتبار یهودیان صهیونیست و کشتار فلسطینیانی که حاضر به ترک منازل خود نبودند، مناقشه را پیچیده تر کرد. در اوج این خشونتها گروهی از صهیونیستها، به روستایی به اسم «دریاسین» حمله کردند و ساکنان این مناطق را که حاضر به ترک خانههایشان نبودند، قتل عام کردند.
حمله خونین و خشونتبار «دریاسین» که انتقادات گسترده یهودیان اسرائیل را هم برانگیخت، خشم شدیدی در میان فلسطینیان ایجاد کرد. در این میان در چهاردهم ماه می ۱۹۴۸ اعلام تشکیل دولت یهودی اسرائیل توسط بن گورین، آتش جنگ و خشونت میان اعراب و اسرائیل را شعله ور کرد.
یک روز پس از اعلام تشکیل دولت اسرائیل توسط سازمان ملل، درگیری خشونتبار و جنگ میان اعراب و اسرائیل آغاز شد. سوریه، لبنان، عراق، اردن و مصر به اسرائیل اعلان جنگ کردند. این جنگ ده ماه طول کشید و در سال ۱۹۴۹ با شکست اعراب از اسرائیل خاتمه یافت. در این جنگ اسرائیل، حتی اورشلیم را هم تصرف کرد و آن را میان خود و اردن تقسیم کرد. در این میان حاکمیت نوار غزه به مصر رسید و کرانه باختری همچنان در تسلط اردن باقی ماند.
در طول دهه ۱۹۵۰، اسرائیل توسط گروههای مقاومت فلسطینی که عمدتا در غزه ساکن بودند، مورد حمله قرار میگرفت ولی آنها را به شدت سرکوب میکرد و بسیاری را کشت یا اسیر کرد. اختلافات آبی میان اسرائیل، لبنان و سوریه نیز بر پیچیدگی مسئله افزوده بود.
همزمان ملی گرایان عرب به رهبری جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، از به رسمیت شناختن اسرائیل خودداری کردند و خواستار نابودی این کشور تازه تاسیس شدند. در ماه مه ۱۹۶۷، مصر ارتش خود را در نزدیکی مرز با اسرائیل آمادهباش کرد. سوریه، عراق، لبنان و اردن هم ارتشهای خود را بسیج کردند. در ۵ ژوئن، جنگ آغاز شد و در یک جنگ شش روزه، اسرائیل کرانه باختری را از اردن، نوار غزه و شبه جزیره سینا را از مصر و بلندیهای جولان را از سوریه اشغال کرد. اعراب شکست سختی خورده بودند و در این جنگ ناباورانه تحقیر شده بودند.
جنگ۱۹۶۷ تمام شده بود اما گروههای مقاومت فلسطینی با خشم ناشی از سرکوب خشونتبار دولت اسرائیل، حملات خود را ادامه دادند.
مهمترین گروه مقاومت، «سازمان آزادیبخش فلسطین» (ساف) بود که در سال ۱۹۶۴ تأسیس شد و در ابتدا شعارش «مبارزه مسلحانه تنها راه برای آزادی میهن» بود. در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰، گروههای فلسطینی موجی از حملات را علیه شهروندان اسرائیل در سراسر جهان ترتیب دادند، که از جمله آنها میتوان به قتلعام ورزشکاران اسرائیلی در بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۷۲ در مونیخ اشاره کرد.
چرخه خشونت همچنان ادامه یافت. این بار دولت اسرائیل با اجرای یک سری ترور و عملیات خشونتبار، پاسخ عاملان قتلعام را با بمباران هوایی و یورش به مقر ساف در لبنان داد.
حالا نوبت پاسخ اعراب بود. پنجاه سال پیش در ۶ اکتبر ۱۹۷۳، زمانی که یهودیان مشغول مراسم یوم کیپور بودند، ارتش مصر و سوریه حمله غافلگیرانهای را علیه نیروهای اسرائیلی در شبه جزیره سینا و بلندیهای جولان آغاز کردند که جنگ یوم کیپور نام گرفت. این جنگ در ۲۵ اکتبر با عقب راندن موفقیتآمیز نیروهای مصری و سوری توسط اسرائیل به پایان رسید، اما بیش از ۲۵۰۰ سرباز اسرائیلی در جنگی که مجموعاً در حدود ۲۰ روز، جان ۱۰ تا ۳۵۰۰۰ نفر را گرفت کشته شدند. خشم عمومی در اسرائیل، نخستوزیر گلدا مایر را مجبور به استعفا کرد.
شکست در جنگ یوم کیپور هم باعث نشد نیروهای مقاومت دست از جنگ بکشند و حملات مسلحانه و خشونت بار همچنان ادامه یافت. حتی نیروهای مقاومت فلسطین در ژوئیه ۱۹۷۶ یک هواپیمای مسافربری در حین پرواز از اسرائیل به فرانسه را توسط گروههای مسلح فلسطینی ربودند و خواهان آزادی فلسطینیهای در اسارت اسرائیل شدند.
در سال ۱۹۷۷ برخی از چهرهها و جریانها هم از طرف اعراب هم از طرف اسرائیل به این نتیجه رسیدند که باید این خشونت را متوقف کرد و به راه حلی صلح آمیز رسید.
در انتخابات کنست اسرائیل در همین سال، حزب لیکود به رهبری مناخیم بگین کنترل را از حزب کارگر اسرائیل گرفت. در اواخر همان سال، انور السادات، رئیسجمهور مصر، در سفر به اسرائیل، در کنست سخنرانی کرد. این اولین بار بود که یک کشور عربی اسرائیل را به رسمیت شناخته بود. دو سال بعد، سادات و بگین قرارداد کمپ دیوید (۱۹۷۸) و پیمان صلح مصر و اسرائیل (۱۹۷۹) را امضا کردند. بر اساس این پیمان اسرائیل از شبه جزیره سینا عقبنشینی نمود و موافقت کرد که بر سر خودمختاری فلسطینیان در کرانه باختری و نوار غزه وارد مذاکره شود.
در ۱۱ مارس ۱۹۷۸، مبارزین مسلح ساف از لبنان به جاده ساحلی در اسرائیل حمله کردند و تعدادی را قتل عام کردند. اسرائیل با حمله به جنوب لبنان در راستای نابودی پایگاههای ساف در جنوب رودخانه لیتانی پاسخ داد. اکثر جنگجویان ساف عقبنشینی کردند، اما اسرائیل جنوب لبنان را تا زمانی که نیروهای سازمان ملل و ارتش لبنان کنترل اوضاع را دست گیرند، حفظ کرد.
با این حال با قدرت گیری رادیکالیسم اسلامی در منطقه لبنان و فلسطین و وقوع انقلاب اسلامی در ایران، نیروهای مقاومت فلسطین حامی جدید پیدا کردند. ساف کماکان با بیتوجهی به راه حلهای خشونت پرهیز مسئله فلسطین، سیاست حملات خود علیه اسرائیل را گسترش داد. اسرائیل هم در پاسخ حملات تلافی جویانه متعددی را از طریق هوا و زمین انجام داد و بسیاری از سران ساف را ترور کرد.
اتفاق دیگری که درگیریهای خشونت بار را تشدید کرد، این بود که در ۱۹۸۰ اسرائیل اعلام کرد که «تمامیت اورشلیم، کامل و متحد، پایتخت اسرائیل است». در همین حال، دولت بگین انگیزههایی را برای اسراییل فراهم کرد تا در کرانه باختری اشغالی مستقر شوند که درگیری خشونت بار با فلسطینیان در آن منطقه را افزایش داد.
از طرفی هیچ قانونی در قوانین اساسی اسرائیل قلمرو این کشور را تعریف نکردهاست و هیچ اقدامی بهطور خاص اورشلیم شرقی را جزو سرزمین اسرائیل تعریف نکرد. این عدم بیان خطوط مرزی خود یکی از موارد درگیری بود.
در سال ۱۹۸۱ اسرائیل بلندیهای جولان را ضمیمه خاک خود کرد، اگرچه الحاق آن در سطح بینالمللی به رسمیت شناخته نشد.
با آنکه جامعه بینالمللی عمدتاً این اقدامات اسرائیل را محکوم کرد و شورای امنیت سازمان ملل متحد قانون اورشلیم و قانون بلندیهای جولان را باطل اعلام کرد، اقدام موثری در جهت پاسخگو کردن اسرائیل انجام نشد و همین موضوع از عوامل موثر آن زمان در تشدید مناقشه فلسطین بوده و باعث ادامه چرخه خشونت شده است.
پس از یک سری حملات ساف در سال ۱۹۸۲، اسرائیل در آن سال به لبنان حمله کرد تا پایگاههایی را که ساف از آنجا حملات موشکی به شمال اسرائیل انجام میداد، نابود کند. در شش روز اول نبرد، اسرائیلیها نیروهای نظامی ساف را در لبنان در حملاتی خونبار نابود کردند و سوریها را شکست دادند.
تحقیقات دولت اسرائیل – کمیسیون کاهان – بعداً بگین و چندین ژنرال اسرائیلی را بهطور غیرمستقیم مسئول کشتار اردوگاه «صبرا و شتیلا» و وزیر دفاع آریل شارون را به عنوان «مسئول شخصی» این قتلعام اعلام کرد و شارون مجبور به استعفا از سمت وزیر دفاع شد. با این حال خشمی که بر اثر این خشونت سبوعانه در بین فلسطینیان کاشته شد سبب شکل گیری گروههای رادیکالتر فلسطینی شد.
موجی از خشونتهای اسرائیل در سال ۱۹۸۷ سبب گسترش اعتراضات فلسطینیان از غزه به کرانه باختری شد که بعدتر به «انتفاضه اول» فلسطین معروف شد. با سرکوب خشونتبار این اعتراضات طی شش سال، بیش از هزار فلسطینی معترض و دهها شهروند اسرائیل کشته شدند.
در سال ۱۹۹۲، اسحاق رابین پس از انتخاباتی که در آن حزب او خواستار سازش با همسایگان اسرائیل شد، نخستوزیر شد. سال بعد، شیمون پرز به نمایندگی از اسرائیل و محمود عباس به نمایندگی از ساف، توافقنامه اسلو را امضا کردند که به تشکیلات خودگردان ملی فلسطین حق حکومت بر بخشهایی از کرانه باختری و نوار غزه را داد.
سازمان آزادیبخش فلسطین همچنین حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخت و متعهد شد که به تروریسم پایان دهد. در ۱۹۹۴ معاهده صلح اسرائیل و اردن امضا شد و اردن را به دومین کشور عربی تبدیل کرد که روابط خود با اسرائیل را عادی کرد.
روند امیدوار کننده صلح در فلسطین و حمایت عمومی اعراب از توافق با اسرائیل، با بیتوجهی دولت اسرائیل به قرارداد اسلو باز هم مختل شد. اسرائیل فکر میکرد با توافق با سازمان آزادیبخش فلسطین دیگر بحران را حل کرده است.
دولت اسرائیل برخلاف پیمان صلح، شهرکسازیها در اراضی فلسطینی را ادامه داد و با برقراری پستهای بازرسی موجب خشم فلسطینیان شد. در این حال وخامت شرایط اقتصادی مردم فلسطین، آنها را برای ادامه درگیری مصمم کرد.
در این میان با آغاز حملات انتحاری گروههای مقاومت مسلح، حمایت عمومی در داخل اسرائیل از توافقنامه کاهش یافت و جریانهای رادیکال میان هر دو طرف قدرت گرفتند. در نوامبر ۱۹۹۵، اسحاق رابین هنگام خروج از راهپیمایی صلح توسط یک یهودی راست افراطی که مخالف توافقنامه اسلو بود، ترور شد.
در دوران نخستوزیری بنیامین نتانیاهو در پایان دهه ۱۹۹۰، تلاش برای خشونت زدایی و حل بحران با تفاهم نامه رودخانه وای ادامه یافت و طی آن کنترل بیشتری به تشکیلات خودگردان فلسطینی داده شد.
در ادامه این روند «ایهود باراک» از حزب کارگر در سال ۱۹۹۹ به نخستوزیری انتخاب شد، هزاره جدید را با خروج نیروها از جنوب لبنان و انجام مذاکرات با یاسر عرفات، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و بیل کلینتون، رئیسجمهور ایالات متحده در اجلاس کمپ دیوید در سال ۲۰۰۰ آغاز کرد.
کابینه اسرائیل به نخستوزیری ایهود باراک از حزب کارگر، رای به پذیرش اصول پیشنهادی بیل کلینتون برای صلح بین اسرائیل و فلسطین داد. رئيسجمهوری آمریکا این پارامترها را درست چهار روز قبل – در روز ۲۳ دسامبر، ارائه کرده بود. کلینتون میدانست که کمتر از ۲۵ روز دیگر در قدرت است. جورج دبلیو بوش از حزب جمهوریخواه پیروز انتخابات شده بود و طرفین میدانستند رئيس جمهوری بعدی راه کلینتون را ادامه نخواهد داد. باراک نیز درگیر نبرد سیاسی داخلی با راستگرایان بود.
حالا درست در لحظه پایان هزاره دوم، کلینتون به باراک و عرفات اولتیماتوم داد که «ظرف چهار روز، این پارامترها را قبول کنید و سعی کنیم ظرف این ۲۵ روز به تخاصم اسرائیل و فلسطین پایان دهیم.»
تشکیل دولت فلسطینی در نوار غزه و کرانه باختری، به پایتختی بیتالمقدس شرقی، بازگشت آوارگان فلسطینی، خروج نیروهای اسرائیلی ظرف ۳۶ ماه، پایان رسمی تخاصم، عدم تشکیل ارتش توسط دولت فلسطین و کنترل مرزها توسط نیروهای سازمان ملل خلاصه شروط کلینتون برای صلح کمپ دیوید بود.
ایهود باراک روز ۲۷ دسامبر اعلام کرد که پارامترها را «با ملاحظاتی» میپذیرد. کلینتون بعدها در خاطرات خود که سال ۲۰۰۵منتشر شد، نوشت بر خلاف ملاحظاتی که عرفات مطرح کرده بود، «ملاحظات» باراک همگی در محدوده این پارامترها بودند. کلینتون در خاطراتش مینویسد: «این رویدادی تاریخی بود: دولت اسرائیل گفته بود برای رسیدن به صلح دولتی فلسطینی با حدود ۹۷ درصد کرانه غربی و تمام غزه تشکیل میشود. توپ حالا در زمین عرفات بود.»
یاسر عرفات در روز ۲ ژانویه به کاخ سفید رفت. دنیس راس، که مسئول ارشد مذاکرات در کاخ سفید بود، بعدها گفت: «عرفات گفت بله و بعد ملاحظاتی را اضافه کرد که در واقع به معنی رد تک تک امتیازاتی بود که قرار بود بدهد.» کلینتون نیز همین خوانش را در خاطرات خود تکرار کرده است. در روزهای باقیمانده کلینتون هرچه در توان داشت برای پذیرش پارامترها توسط عرفات انجام داد. کلینتون از حسنی مبارک، رئیسجمهوری مصر و امیر بندر، سفیر عربستان در واشینگتن، خواست بر عرفات فشار بیاورند.
با اینکه عرفات در نهایت با پارامترهای کلینتون مخالف بود ولی چند روز بعد در ۱۳ ژانویه با شیمون پرز دیدار کرد و از ادامه مذاکرات برای حصول توافق خبر داد.
با این حال یک هفته بعد جورج دبلیو بوش، به جای کلینتون به کاخ سفید رفت و عملا مذاکرات با پارامترهای کلینتون در کمپ دیوید پیگیری نشد. در طرف اسرائیلی هم حدود یک سال بعد از کمپ دیوید آریل شارون به قدرت رسید و کاملا تشکیل دولت فلسطینی را رد کرد. شارون حتی حامی طرح انتقال پایتخت از تلآویو به اورشلیم بود و روند خشونت علیه فلسطینیان به ویژه در اورشلیم در دوره او تشدید شد.
آرون دیوید میلر، از تیم مذاکرهکننده آمریکایی در کمپ دیوید، در سال ۲۰۰۵ در مقالهای در «واشینگتن پست» از مذاکرهکنندگان آمریکایی (و شخص خودش) انتقاد کرد که عملا «وکیل اسرائیلیها» بودهاند و نه میانجیهای بیطرف.
یک سال بعد در سال ۲۰۰۶ «راب مالی»، یکی دیگر از مذاکرهکنندگان آمریکا در کمپ دیوید، در مقالهای به نام «کمپ دیوید: تراژدی اشتباهات» که در«نیویورک ریویو آو بوکز» منتشر شد نوشت که علاوه بر اینکه پارامترهای کلینتون بیشتر به سمت اسرائیل سنگینی میکرد و بر پایه ارزیابی بی طرفانه تنظیم نشده بود، اقدامات باراک قبل از مذاکرات، نظیرادامه شهرکسازی در کرانه باختری و کاربرد خشونت علیه اعتراضات فلسطینیان تحت فشار راستگرایان اسرائیل، نیز از عوامل شکست مذاکرات بود.
باراک در این اجلاس طرحی برای تشکیل کشور فلسطینی ارائه کرد. دولت پیشنهادی شامل کل نوار غزه و بیش از ۹۰ درصد کرانه باختری با بیتالمقدس به عنوان پایتخت مشترک بود. با عدم توافق هر یک از طرفین طرف مقابل را مسئول شکست مذاکرات دانستند.
در اواخر سال ۲۰۰۰، پس از دیدار جنجالی آریل شارون، رهبر لیکود از کوه معبد، خشونتها بالا گرفت و انتفاضه دوم آغاز شد که تا چهار سال و نیم آینده ادامه داشت. بمبگذاریهای انتحاری یکی از ویژگیهای مکرر انتفاضه دوم بود که باعث شد زندگی غیرنظامی اسرائیل به میدان جنگ تبدیل شود. در این میان نیروهای فلسطینی در حملهای خشونت بار دیسکوتک دلفیناریوم تل آویو را در سال ۲۰۰۱ منفجر کردند. در این حمله انتحاری، ۲۱ اسرائیلی که عمدتا جوان کشته شدند.
پس از این حمله دوباره رادیکال ها در اسرائیل به قدرت رسیدند. شارون در انتخابات ویژه سال ۲۰۰۱ نخستوزیر شد. وی در دوران تصدی خود، طرح خود برای عقبنشینی یکجانبه از نوار غزه را اجرایی کرد و همچنین ساخت دیوار حائل کرانه باختری اسرائیل را آغاز کرد.
او با سرکوبی خونین به انتفاضه دوم پایان داد. بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸، ۱۰۶۳ اسرائیلی، ۵۵۱۷ فلسطینی و ۶۴ شهروند خارجی کشته شدهاند. این خشونت دولتی و شدت سرکوب خود از دلایل اصلی رادیکال شدن مقاومت فلسطین شد.
در سال ۲۰۰۶، حملات توپخانهای حزبالله به شهرکهای مرزی شمال اسرائیل و ربوده شدن دو سرباز اسرائیلی از مرزها، جنگ دوم لبنان را به مدت سی و سه روز کلید زد. در سال ۲۰۰۷، نیروی هوایی اسرائیل یک راکتور هستهای در سوریه را منهدم کردند.
با شکست روند صلح، در سال ۲۰۰۸، اسرائیل وارد نبرد دیگری شد. آتشبس بین حماس و اسرائیل شکست خورد و جنگ غزه در سال ۲۰۰۸–۲۰۰۹ سه هفته زمان برد و پس از اعلام آتشبس یکسویه از سمت اسرائیل پایان یافت. حماس این بار از جنگ مسلحانه و خشونت خسته شده بود و آتشبس را با شرایط قبلی که اجرای تعهدات قطعنامه ۱۸۱ سازمان ملل بود دنبال میکرد. اجرای عقبنشینی کامل و باز کردن گذرگاههای مرزی شروط حماس در غزه بود. با وجود اینکه نه موشکپرانی طرف فلسطینی و نه حملات تلافی جویانه اسرائیل بهطور کامل متوقف نشدند، اما آتشبس شکنندهای برقرار بود.
آتش درگیر اما چهار سال بعد در سال ۲۰۱۲ باز شعله ور شد. دولت اسرائیل در واکنش به بیش از صد حمله راکتی حماس به شهرهای جنوبی، عملیاتی را در نوار غزه آغاز کرد که هشت روز به طول انجامید. اسرائیل پس از تشدید حملات موشکی حماس در تاریخ ژوئیه ۲۰۱۴، عملیات دیگری را علیه غزه انجام داد و در ماه مه ۲۰۲۱، دور تازهای از تقابل در غزه و اسرائیل روی داد که یازده روز زمان برد.
باریکه غزه ۳۶۰ کیلومتر مربع مساحت دارد و از شمال و شرق با اسراییل و از جنوب با مصر هممرز است. این منطقه با جمعیت دو میلیون نفریِ خود یکی از پرجمعیتترین مناطق جهان است و نزدیک به شش هزار نفر در هر کیلومتر مربع در آنجا زندگی میکنند. اکثر ساکنان نوار غزه از نسل آوارگان فلسطینی هستند که در جریان جنگ سال ۱۹۴۸ میان اسراییل و اعراب مجبور به ترک خانههای خود شدند. پساز عقبنشینی اسراییل از غزه در سال ۲۰۰۵ کنترل اینمنطقه از سال ۲۰۰۷ در اختیار گروه اسلامگرای حماس قرار دارد.
بر اساس آمارهای بین المللی، غزه در وضعیت غیر انسانی فجیعی قرار دارد. نوار غزه از سال ۲۰۰۷ تحت قرنطینه است و به صلاحدید خودسرانهی اسرائیل در معرض محاصرهی تجاری و دریایی قرار دارد و پیشازاین نیز هدف سه حملهی نظامی اسرائیل در سال های ۲۰۰۹، ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ بوده است:
تنها در یک بازه زمانیِ ۲۲ روزه (۲۷ دسامبر ۲۰۰۸ تا ۱۸ ژانویه ۲۰۰۹)، ۱۴۳۴ فلسطینی از جمله ۱۲۵۹ غیرنظامی و ۲۸۸ کودک کشته شدند.
بین ۱۴ تا ۲۱ نوامبر ۲۰۱۲ نیز ۱۰۳ فلسطینی از جمله ۳۰ کودک کشته شدند.
در کمتر از دو ماه (۸ جولای تا ۲۶ اوت ۲۰۱۴) تعداد ۱۴۶۲ غیرنظامی از جمله ۵۵۱ کودک فلسطینی کشته شدند.
در جریان همین حمله اخیر حداقل ۱۳۶ مدرسه ویران شد یا آسیب دید و ۱۵ بیمارستان و ۴۳ مرکز بهداشت ویران و نزدیک به ۲۰۰۰۰ خانه بمباران شد و ۱۰۵۰۰۰ نفر نیز بیخانمان شدند. اسرائیل اعلام کرد به دلیل پناه گرفتن نیروهای حماس در مدارس و بیمارستانها این مناطق بمباران شده و مسئولیت را به گردن حماس انداخت.
در ماه مه ۲۰۲۱ خشونتها باز بالا گرفت و درگیریها منجر به کشته شدن حداقل ۲۳۲ نفر از طرف فلسطینی (از جمله ۶۵ کودک) و ۱۲ کشته در طرف اسراییل (از جمله یک کودک شش ساله و یک دختر ۱۶ ساله) شد.
در آماری دیگر سازمان ملل متحد نیز تخمین میزند که ۱۶۰۰ کودک یتیم در نوار غزه وجود دارد.
ریچارد فالک، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور سرزمینهای اشغالی، تخمین زده که ۴۰ درصد از جمعیت مردانِ غزه زندانهای اسراییل را تجربه کردهاند. «حبس و بازداشت اداری» در اسراییل نیز به مدت شش ماه امکان تمدید حبس را بدون هیچ گونه اتهامی فراهم کرده است.
بیش از ۷۵ درصد از جوانان فلسطینی در این منطقه بیکار هستند و همین سبب جذب آنها به نیروهای نظامی رادیکال مانند حماس میکند. آژانس امدادرسانی و کاریابیِ سازمان ملل متحد برای آوارگانِ فلسطینی(UNRWA) در سال ۲۰۰۰ نگران جمعیتی حدوداً ۸۰ هزارنفری بود که اکنون این رقم بیش از ۸۰۰ هزارنفر (از جمعیت ۲ میلیون و ۳۸۰هرار نفری) را شامل می شود.
یک سازمان غیردولتیِ بین المللیِ حقوق کودکان بهنام NGO Save The Children(از کودکان محافظت کن)در گزارشی که با عنوان «به دام افتاده» در ژوئن ۲۰۲۲ منتشر کرد، نوشته که از هر پنج کودک در غزه، چهار کودک از افسردگی و اضطراب رنج میبرند. همچنین ۸۰ درصد از جمعیت غزه زیر خط فقر زندگی می کنند.
«تور ونسلند»، هماهنگ کنندهی ویژهی سازمان ملل متحد برای روند صلح خاورمیانه، در ۲۴ مه ۲۰۲۳ به شورای امنیت هشدار داده بود که «برای جلوگیری از بروز خشونت میان اسراییلیها و فلسطینیها و جلوگیری از بحران غذاییِ قریبالوقوع، اقدام سریع لازماست».
میان پیروزی حماس در انتخابات ۲۰۰۶ با رادیکالیزه شدن جامعه فلسطین -در نتیجهی مواجهه با محاصرهی شدید توسط اسرائیل- رابطهای جداییناپذیر وجود دارد؛ درست به همانگونه که در دسامبر ۱۹۸۷ و در آغاز انتفاضه اول نیز بهوقوعپیوست. حماس شبکهای متراکم از انجمنهای خیریه در میان جمعیتی تحقیر شده و درمانده دارد. رهبران اصلی حماس همگی توسط اسراییلیها ترور شده و رهبران کنونی نیز از آن زمان به بعد در قطر پناهنده بودهاند. درهمینحال رییس نیروی هوایی اسرائیل به مطبوعات مباهات کرد که بر بین ۸۰ تا ۱۰۰ ترورِ هدفمندِ غیرقانونی با “نرخ موفقیت۹۰٪ ” نظارت داشتهاست.
از زمان عقب نشینی اسرائیل از نوار غزه در سال ۲۰۰۵ تاکنون، بیش از دوازده حمله علیه این سرزمین با تلفات انسانی سنگین صورت گرفته است: در طرف فلسطینی، ۷۶۰۰ کشته، از جمله ۲۸۰۰ غیرنظامی؛ در طرف اسرائیلی ۱۲۳ کشته، از جمله ۲۳ غیرنظامی. طبیعتاً با حمله نظامی حماس در ۸ اکتبر ۲۰۲۳ این تلفات به طور قابل توجهی افزایش یافتهاست.
با ین حال در سال ۲۰۱۰، همکاریهای منطقهای فزاینده بین اسرائیل و کشورهای اتحادیه عرب ایجاد شد که با امضای توافقنامه ابراهیم به اوج خود رسید. وضعیت امنیتی اسرائیل از درگیری سنتی اعراب و اسرائیل، به درگیری نیابتی ایران و اسرائیل و رویارویی مستقیم با ایران در طول جنگ داخلی سوریه تغییر کرد. این بار بحران فلسطین ابعاد تازهای گرفته بود.
حماس در غزه با استفاده از کمک جمهوری اسلامی ایران و حزبالله توان نظامی خود را تجدید کرد خود را آماده عملیات کرد. در نهایت در پنجاهمین سالگرد جنگ یوم کیپور، در ششم اکتبر ۲۰۲۳، چرخه خشونت با حمله نیروهای حماس، قتل عام بیش از هزار اسرائیلی و گروگانگیری و ایجاد ترس، خشونت در این مناقشه را به سطح بی سابقهای کشاند.
از زمان نسل کشی هلوکاست در جنگ دوم جهانی، چنین عملیات مرگباری علیه اسرائیل انجام نشده بود. همین امر سبب حمله گسترده موشکی اسرائیل به نوار غزه، آمادگی کشورهای غربی برای ورود نیروهای اسرائیل به غزه شد. این خشونت بی سابقه طرفین اگرچه توسط جامعه جهانی محکوم شده ولی کمکی به حل بحران موجود نمیکند.
با بررسی روند تاریخی مسئله یهودیان و فلسطین، می توان نتیجه گرفت خشونتی که ریشه در سالها کشتار غیرنظامیان، تبعیض، اشغالگری اسرائیل و تصمیمات غلط جامعه بینالمللی دارد، بی شک با زور و قدرت نظامی و خشونتی بالاتر پایان نخواهد یافت. هربار خشونت با خشونت جواب گرفته، چرخه کشتار ادامه یافته و بحران انسانی فلسطین عمیقتر شده است.
روند خشونتی که اسرائیل در دهههای قبل طی کرد سبب تقویت گروهای رادیکال مسلح و تشدید مبارزات خشونت محور فلسطینیان شد. در واقع سنتز دولت اسرائیل، حماس و گروههای مقاومت فلسطین هستند.
به زعم نویسنده بر اساس آنچه گفته شد اولین قدم برای حل این بحران، خشونت پرهیزی و احترام متقابل به جان انسانهاست.
در جنگ فعلی غزه، خشونت هر لحظه موجب افزایش کشتار غیر نظامیان میشود. اسرائیل جان غیرنظامیان فلسطینی را محترم نمیشمرد. تا این لحظه بر اثر بمباران اسرائیل بیش از دو هزار فلسطینی در غزه کشته شدهاند که حدود ششصد کودک در میان آنها بوده است. آیا این رویکرد حماس را تضعیف میکند؟! یا با کشتار کودکان و غیرنظامیان خشم و خشونت افزایش یافته و ایدههای رادیکال مانند حملات انتحاری طرفداران بیشتری پیدا میکنند.
برای رسیدن به راه حلی که صلح پایدار را در مناقشات فلسطین ایجاد کند،توجه به شش اصل خشونت پرهیزی توسط طرفین درگیر ضرورت اولیه است.
مایکل نیگلر، دانشمند سیاسی شش اصل اقدامات خشونت پرهیز در بحرانها را این چنین بیان کرده است: ۱- به همه از جمله خودتان احترام بگذارید ۲- همیشه آلترناتیوهای سازنده را مد نظر داشته باشید ۳- به بلندمدت توجه داشته باشید ۴- به دنبال راه حل های برد-برد باشید ۵- از قدرت با دقت استفاده کنید ۶– از میراثمان محافظت کنید
با بررسی تک تک این اصول خواهیم دید که در بحران میان اسرائیل و فلسطینیان تمام این اصول خشونت پرهیزی نقض شده است.
لونا نوسیبه سفیر امارات در سازمان ملل در جلسه شورای امنیت به مناسبت جنگ غزه ضمن محکوم کردن حماس، افزود «مهم است که زمینه این بحران نادیده گرفته نشود.«یک زمینه قابل اشتعال از قبل وجود داشت» که ناشی از «چند دهه انسانیتزدایی خشونتبار، سلب مالکیت و احساس درماندگی» است.»
پاتریک هاولت، پژوهشگری که سالهاست با تحقیقات بیطرفانه روی مسئله فلسطین و اسرائیل کار کرده است میگوید: بهترین ضمانت امنیت اسرائیل، اعاده حیثیت به مردم فلسطین است و نه آنگونه که وزیر کشور دولت نتانیاهو، ایلای یشای در جریان بمباران نوار غزه اعلام کرد: « به دنبال بازگرداندن غزه به دوران قرون وسطی هستیم».
محمد بن سلمان، ولیعهدعربستان سعودی در اجلاس مشترک بینالمللی در مورد جنگ جاری اسرائیل و حماس ضمن تاکید بر تشکیل دولت فلسطین در امتداد مرزهای ۱۹۶۷ برای حل مسئله فلسطین، گفت: «آنچه امروزغزه شاهد آن است، تشدید خشونتهایی است که غیرنظامیان بی گناه بهای آن را پرداخت میکنند.»
بر اساس آنچه گفته شد، توجه به ریشههای اجتماعی منازعه، خشونتپرهیزی، رفع تبعیض دولت اسرائیل در قبال فلسطینیان، پایان اشغال زمینهای فلسطینی و تشکیل دولت فلسطین به پایتختی بیتالمقدس شرقی و برخورداری فلسطینیان از حقوق شهروندی انسانی برابر با یهودیان در اسرائیل، ممکن است در حل این منازعه پیچیده کمک کند.