استفان وانهوک
عصبانیت، خشم و میل به انتقام، همگی در مواجهه با حملات مسلحانه، استعمار و استثمار منطقی و توجیه پذیر است. مهم این است که ما با این احساسات چه می کنیم.
وقتی لیما گبووی در مقابل جمعیتی از زنان در کلیسای خود در مونروویا (پایتخت لیبریا) ایستاده بود و برای پایان دادن به جنگ داخلی که در لیبریا در جریان بود، دعا می کرد، هیچ ایدهای درباره حوادث احتمالی آینده نداشت. (خانم لیما گبووی فعال حقوق زنان در آفریقا و برنده جایزه صلح نوبل سال ۲۰۱۱ است/مترجم)
خانم گبووی که متخصص درمان آسیبهای روحی است، به همراه همکارانش، ماهها زمان صرف بازدید از مساجد، بازارها و کلیساها کرده بودند تا یک جنبش صلح نوظهور را پایهگذاری کنند. در اواخر تابستان ۲۰۰۲، او به عنوان رهبر «اقدام جمعی زنان لیبریا برای صلح» شناخته شد، که در آن زمان در مخالفت با دستورات چارلز تیلور، رئیس جمهور لیبریا، هر روز تظاهرات و اعتصابات خشونتپرهیز برگزار می کرد.
هجده ماه بعد، در اوت ۲۰۰۳، جنگ به پایان رسید. در سال ۲۰۱۲ به پاس تلاشهای خانم گبووی و خانم الن جانسون سیرلیف، رئیسجمهور جدید لیبریا، جایزه صلح نوبل به این دو زن اهدا شد. در سال ۲۰۱۲ در یک کنفرانس بین ادیان در کارولینای شمالی که خانم گبووی سخنرانی می کرد شرکت کردم، او تاکید می کرد چالش اصلی که او با آن روبرو بود بی تفاوتی نبود. لیبریایی ها از قبل عصبانی بودند.
مسئله اصلی این بود که چگونه می توانیم افراد خوشنیت را از تشدید کردن یک وضعیت بیرحمانه با خشونت بیشتر باز داریم. چرا؟ چون هرچه خشونت بیشتر باشد، سوء استفاده های بیشتری علیه زنان و دیگران اتفاق می افتد. خشم در مواجهه با استعمار و استثمار منطقی و توجیه پذیر است. اما مهم این است که ما با آن چه می کنیم. به عقیده گبووی، خشم طبیعی است ما می توانیم از آن به عنوان سوخت برای خشونت یا خشونتپرهیزی استفاده کنیم. زنان لیبریایی دومی را انتخاب کردند و یک جنگ داخلی را به یک صلح پایدار تبدیل کردند.
دیدگاههای گبووی ریشه در سنت طولانی مقاومت خشونتپرهیز دارد که در طول تاریخ جریان داشته ولی آموزههای آن اغلب نادیده گرفته میشوند. در یک جلسه ویژه کنگره ملی هند در کلکته در سپتامبر ۱۹۲۰، مهانداس مهاتما گاندی اظهار داشت که حتی عدم همکاری با نظام موجود، مستلزم نظم و انضباط غیرخشونتآمیز است.
او گفت: “من از تجربیات تلخم آموخته ام که درس بزرگ این است که خشمم را حفظ کنم، و همانطور که گرمای حفظ شده به انرژی تبدیل می شود، خشم کنترل شده ما نیز میتواند به قدرتی تبدیل شود که قادر است جهان را به حرکت درآورد.”
زنان جنبش صلح لیبریا در مواقع خشونتآمیز که دعا میکنم هرگز آن را تجربه نکنم، خشم خود را به قدرت خشونتپرهیز تبدیل کردند: مثله کردن، قتل و تجاوز به کودکان و سایر اعضای خانواده در مقابل چشمان آنها. این زنان نسبت به اکثر افراد دیگر دلیل بیشتری برای روی آوردن به خشونت داشتند، اما این کار را نکردند و ادعایی را که می گفت خشونت در چنین شرایطی ضروری است، نقض کردند. این را تجارب فعالان دیگری که حتی تحت فشار شدید هم از واکنش خشونت آمیز اجتناب کرده اند، تایید می کند، اما اغلب فراموش یا نادیده گرفته می شود.
گاندی در کتابش «هند سواراج» مینویسد: “خشونتپرهیزی که امری طبیعی است، در تاریخ ثبت نشده است.” تمدن مدرن ابزاری در اختیار ما قرار نمی دهد که بتوانیم تأثیرات ظریفتر خشونت و خشونتپرهیزی را ببینیم. این مشکل زمانی تشدید می شود که بسیاری از افرادی که از خشونت پرهیزی به خوبی بهره می برند، به درستی شناخته نمی شوند، زیرا به حاشیه رانده می شوند. بسیاری از سیستمهای مبتنی بر امتیازات و تفاوتهای اجتماعی، باعث می شوند تا تجربیات کسانی که به عنوان متخصص شناخته نمی شوند، مانند زنان فعال در لایه های پایین جامعه یا موفقیتهای مناطق فقیر جهان، نادیده گرفته شوند. حتی وقتی چنین روایت هایی به رسمیت شناخته می شوند، اغلب به عنوان استدلالی برای ضرورت خشونت تفسیر می شوند. پایان آپارتاید در آفریقای جنوبی یک نمونه بارز در این باره است.
پیروزی «کنگره ملی آفریقا» به درستی جشن گرفته می شود، اما این کنگره موفق شد یک سیستم خشونت را در آفریقای جنوبی از بین ببرد و نه خود خشونت را. خشونتِ ساختاری -مانند فقر، نابرابری و استثمار- که به خشونت مستقیم منتهی می شود تا تا حد زیادی تحت تأثیر قرار نمی گیرد. آپارتاید به معنای «جدایی» است، و این کاری است که همه اشکال خشونت انجام میدهند یعنی جدا کردن مردم از یکدیگر. تعادل بین مبارزه مسلحانه و خشونتپرهیزی به عنوان نیروهایی که منجر به سرنگونی آپارتاید شد بیش از بیست سال مورد بحث قرار گرفته است. نلسون ماندلا که در ۵ دسامبر ۲۰۱۳ درگذشت، با پذیرش هر دو استراتژی به طور همزمان، این بحث را درونی کرده بود.
به جای جشن گرفتن درگیریهای مسلحانه، در مبارزات “ضد آپارتاید” امروز، پیروزی های غیرخشونت آمیز بسیار بیشتری وجود دارد. داستان بودروس، در کرانه باختری، یکی از آنهاست. عاید مورار فعال فلسطینی و دختر پانزده ساله اش التزام، با تعهد به خشونتپرهیزی و راه اندازی “گروه زنان” برای پیوستن به مبارزه، موفق شدند که اعضای فتح و حماس را برای محافظت از روستایشان در مقابل تخریب توسط “دیوار حائل” اسرائیل با هم متحد کنند.
اریکا چنوث، نویسنده کتاب پیشگامانه «چرا مقاومت مدنی نتیجه میدهد؟»، به کسانی که می گویند خشونتپرهیزی قابل تحسین است اما بی اثر است، می گوید: “دوباره فکر کن” رشد فزاینده تحقیقات درباره مقاومتهای خشونتپرهیز و ادبیات رو به رشد در مورد اثرات خشونت، بستری را برای قضاوت آگاهانه تر در مورد این استراتژی ها فراهم می کند. وقتی خشونت پرهیزی جدی گرفته شود، می توان موفقیت های آن را سیستماتیک و تقویت کرد.
به عنوان مثال، در سودان جنوبی، جدیدترین کشور جهان، مردم نه تنها از تجربه جنبش زنان لیبریا درس می گیرند، بلکه با نهادینه کردن راه های غیر خشونت آمیز برای مقابله با گذار پرمنازعه این کشور به استقلال، آن را یک قدم جلوتر می برند. گروههای مختلف محلی و بینالمللی برای کاهش احتمال درگیری های خشونت آمیز، با آموزش صلحبانان مردمی غیرمسلح برای ایجاد تیمهای صلح محلی تلاش میکنند.
یکی از بازیگران کلیدی در این تلاش ها «نیروی صلح خشونتپرهیز» است که از طریق نظارت بر حفاظت غیرنظامی خود، به گروههای مختلف کمک می کند تا به توافقات صلح پایدار، به عنوان مثال بین جبهه آزادی اسلامی مورو و دولت فیلیپین دست یابند. آنها همچنین از درخواست مادران جهت بازگشت امن فرزندان ربوده شده خود در سریلانکا حمایت کرده اند. همچنین مدافعان حقوق بشر گواتمالا را همراهی کرده و از آنها حمایت می کنند. در حال حاضر نیز پروژه جدیدی را در میانمار آغاز کرده اند.
برای جدیدترین کشور جهان، حفظ صلح غیرمسلحانه زیبنده است زیرا یکی از آخرین نوآوری ها در تحول درگیری است. از دانش روز در حل درگیری، بدون تهدید یا استفاده از سلاح استفاده می کند و مهارت ها و تاکتیک های مختلف را به افراد آموزش می دهد. این تاکتیک شامل «همراهی بدون خشونت» و «حضور حفاظتی» هستند که در آن حافظان صلح در کنار افرادی که در معرض تهدید هستند زندگی و کار می کنند. همچنین «مستندسازی منازعه»، «میانجیگری» و «مداخله مستقیم» یعنی وارد عمل شدن به معنای واقعی کلمه بین طرف های درگیر برای جلوگیری از اعمال خشونت طرفین علیه یکدیگر.
تجربه کسانی که از این تکنیک ها استفاده می کنند، نشان میدهد که شجاعت نه تنها تمایل به کشتن نیست؛ بلکه تمایل به خطر انداختن خودمان برای عمل خیر بزرگ تر است، و این مسلما چیزی است که هر کسی می تواند انجام دهد زمانی که خشم خود را به سوخت برای مبارزه خشونتپرهیز تبدیل کند. ما شرطی شدهایم تصور کنیم که پذیرش چنین نگرش هایی در زندگی روزمره، با صدای مداوم خشونت که ما را احاطه کرده است، ساده لوحانه است. اما شاید این سر و صدا، صدای کسانی که می توانند به ما نشان دهند که خشونت پرهیزی واقعاً نتیجه می دهد را خفه می کند؟
خشونتپرهیزی منفعل بودن نیست؛ بسیار فعال و چالش برانگیز است. اما تمرین خشونت پرهیزی ما را قادر میسازد مشکلاتی که همه ما با آن روبرو هستیم را عمیقتر درک کنیم و به ما کمک میکند تا تلاشهای غیرخشونتآمیز خود را به روشهایی که آگاهانهتر، پیچیدهتر و شجاعانهتر هستند، ارتقا دهیم. همان گونه که باکمینستر فولر می گوید: “هرگز از طریق مبارزه با واقعیت موجود، نمیتوانید چیزها را تغییر دهید. برای تغییر دادن چیزی، مدل جدیدی بسازید که مدل موجود را منسوخ کند.”